رمان خوان
دانلود رمان
  • نام: رمان دلبر سابق
  • ژانر: #عاشقانه
  • ویراستار: رمان خوان

توضیحات

(بدون سانسور) دانلود رمان دلبر سابق با فرمت‌ های pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم

وقتی مطمئن شدم پسر خان خوابیده، خواستم لباسم رو عوض کنم که یهویی در باز شد و یه مرد داخل شد. ترسیده پشت کمد قایم شدم، چشم هام چیزی رو که میدید باور نمی کرد. اونم انگار منو دید عصبی به سمت یورش آورد. – تو این جا چه غلطی می کنی؟ روسپی گری هاتو کردی و برگشتی …

خلاصه رمان : دلبر سابق

توی عالم خواب و‌بیداری بودم که حس کردم دستم از جا کنده شدم همزمان درد بوی توی موهام حس کردم ناخوداگاه از حنجره ام دادی بلند شد لبام رو گذاشتم روی هم… چشم هام باز شد.. پرت شدم روی زمین اصلا درک نمی کردم که چی شده بود!؟؟ گریه ام بلند شد چشم های اشکیم رو بالا اوردم و به مهراد چشم دوختم عین وحشی ها بهم زل زده بود قلبم فشرده شد.. لبم رو زیر فرستادم صدای داداش بلند شد.. -بهت خوش گذشته فاسد هی هیچی نمی گم انگار جا خوش کردی… گمشو وسایلت رو جمع کن.

از اینجا گورت رو‌ گم.. دیشب تکرار نمیشه عین چی خودت رو زده بودی به موش مردگی -…حالا گمشو بیرون زود باش موش مردگی تموم شد از درد توی خودم جمع شدم هق هق ام اوج گرفت.. لبم رو زیر دندون فرستادم… سکوت کرده بودم حرفی نمی تونستم بزنم شک زده بودم… تا اینکه مهراد عصبی شد بازوم رو گرفت توی مشتش و‌ دستم رو فشار داد منو بلند کرد -من وقتی حرف می زنم باید همون موقع عمل کنی اینجا نشین فقط منو نگاه کن حالیته!!! باید خودت رو گم و گور کنی… نمی خوام اینجا باشی..

نمی ری خودم می برمت‌.. نه نباید این اتفاق می افتاد با التماس گفتم : تو رو خدا مهراد این کار رو با من نکن بذار کنار ماهان باشم تورو خدا.. بذار بچم پیشم باشه‌.. با تشر زد توی دهنم.. -هیس بچم بچم نکن من می دونم با تو ها.. این بچه برای منه فقط برای من.. اون زمان باید مادر می بودی براش نبودی الانم می دونم برای چی اومدی اینجا.. برای اینکه نون نداری بخوری اومدی گدایی.. منو کشون کشون سمت در برد قبلش کیف لباسمم برداشت.. دندونام و لبام از تو دهنی که خورده بودم درد گرفته بود…

خرید کتاب
رایگان
https://romankhaan.ir/?p=3856
لینک کوتاه:
برچسب ها
نظرات
  • پرنیا
    9 آذر -622 | 00:00

    داشتن این رمان در این صفحه، راه خوبی برای بالا بردن حس مسئولیت شخصی در بازدید‌هاست.

  • پائینده
    9 آذر -622 | 00:00

    این داستان نشان میده که حتی یک داستان کوتاه هم می‌تونه با چکیده‌ای که در خودش داره، قدرت خوبی و بی لیاقتی بنده باشه.

  • بهنام
    9 آذر -622 | 00:00

    اگر فایل رمان دانلود شده را برای همیشه نگهداری کنم، آیا مشکلی دارد؟

نام (الزامی)

ایمیل (الزامی)

وبسایت

موضوعات
ورود کاربران

فهرست نویسندگان
شبکه های اجتماعی
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " رمان خوان " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!