توضیحات
دختری که برادرش به جرم قتل در زندان است. مقتول دو پسر دارد و دختر و برادرش با این پسرها از کودکی همبازی بودهاند. یکی از پسرها در خارج از کشور زندگی میکند و دیگری که در اینجا است، رضایت نمیدهد. برادر از خارج برمیگردد و شرط میگذارد که اگر دختر با او ازدواج کند، رضایت خواهد داد. دختر نیز دیابت دارد.
(بدون سانسور) دانلود رمان درد و درمون از ماهور ابوالفتحی
چکیده رمان درد و درمون اثر ماهور ابوالفتحی :
روی صندلی سفید بالستیکی کنار پله ها مینشینم و منتظر میمانم بعد از چندی که آقا رئوف میآید از جا بلند شده و به دنبالش روان میشوم در آهنی کارگاه را قفل کرده و قبلش چراغ ها را خاموش میکند.سوار پژو چهارصد و پنج نوک مدادی رنگش میشویم و به سمت خانه ی عارف .میراند حرف نمیزنم حرف نمیزند و تنها صدای همایون شجریان است که فضای ماشین را پر کرده با روشن شدن هوا از روی تختخواب بلند شده و پتوی رویش را مرتب میکنم دو هفته گذشته از روزی که حکم سیاوش را دادند و دو هفته هر روز ساعت نه صبح به مغازهی شایان رفتهام و تا خود ظهر بس آنجا نشستهام دو هفته ی تمام بغض کردم خواهش کردم و گاهی هم التماس کردم اما دریغ از یک کالم دلگرم کننده تمام این دو هفته را تندی دیدهام و حرفهای تلخ شنیدهام اما نا امید نشدهام و در پانزدهمین روز بدبختیام مقابل آینه در حال حاضر شدنم که باز بروم و شاید کمی خواهش و تمنایم راه به جایی ببرد.
نگین و عارف عادت کردهاند به این حال خراب به این غدهی سرطانی بیخ گلو و به این پری گالدیاتور از در خانه بیرون میزنم نگین نمیپرسد کجا و چرا؟ به صبح بخیری بسنده میکند و میداند که صبحانه نخورده کار اول هر روزم همین است.سرکوچهشان وارد یک سوپر مارکت میشوم و با ته ماندهی حقوق این ماه که قبل از موعد گرفتهام کیک و شیر میخرم نمیخورم که گشنگی هالکم نکند نمیخورم که ضعف نکنم تنها میخورم که قبل از مردن تالشم نتیجهای بدهد.به مغازهی شایان میرسم حتی پاهایم هم به طی کردن این مسیر عادت کردهاند تنگ نمیآیند خسته نمیشوند و ربات وار این مسیر را گام برمیدارند. جلوی در روی دوزانو نشسته و در حال باز کردن قفل کرکرهاست جلو میروم و سالم میکنم کالفه شده از ایجاد مزاحمت هایم و جواب سالمم را نمیدهد فقط تلخ و گزنده زمزمه میکند» تعطیله.
و من پررو تر از این حرفها شدهام داری باز میکنی که از جا بلند میشود و نگاهم میکند؛ تلخ سرد و پر از اخم از آن دست نگاه هایی که قبال نمیشناختمش و حاال کم کم برایم عادی میشود.واسه تو یه نفر تعطیله دست به سینه میایستم و لبخند به لب میگویم» واسه خرید نیومدم یه تک پا اومدیم خودتونو ببینیم. نکنه خودتم تعطیلی ؟ و من چهقدر بدبختم که مجبورم لبخند زورکی روی لبهایم بکارم. عربده میکشد آره تعطیلم خستهام کردی پری بکش بیرون ترو دینت. کرکره را باال میدهد و در شیشه ای را هل میدهد. وارد مغازه شده و پشت سرش وارد میشوم المپ های مغازه را روشن کرده و میگوید خدا وکیلی خودت خسته نشدی؟ با درد زمزمه میکنم خستگی من مهم نیست. خسته شدن تو مهمه اینکه رضایت ،بدی اینکه کوتاه بیای اینکه…
جلو میآید مقابلم میایستد قدش از من خیلی بلند تر است و من میمردم برای این قد رشید لحنش با هر روزش فرق میکند انگار شایان روزهای قبل شده وقتی عربده نمیکشد و آرام میگوید: پری خانم من رضایت نمیدم این قدر خودت و اذیت نکن اینقدر خودت و کوچیک نکن این قدر… و من میان حرفش میپرم و با گریه میگویم من میخوام کوچیک بشم، اتم بشم بمیرم ولی سیاوشم زنده باشه شایان تو چرا اینقدر سنگ دل شدی؟ دست هایش را فرو میبرد توی جیب شلوار کتانش شاید باورت نشه ،پری ولی اکبر دنیام بود منم عین خودت بزرگ شدم؛ بی ،مادر تک و تنها و تو حسرت ابی برات چی بود؟ برات کی بود؟ و دستم اجازه نمیدهد بقیهی حرفش را بزند برای بار دوم …
(بدون سانسور) دانلود رمان درد و درمون pdf ماهور ابوالفتحی