توضیحات
مردی که با بیماری “الکسی تایمیا” متولد شده و دختری که از جامعه کثیف اطرافش آسیب دیده است، چه ترکیبی خواهند شد برای بردهداری و اطاعت جاودانه؟ در گوشهای دیگر، مردی تاجر دختران فراری و دزدیده شده، و بردههایی که از روی اجبار یا حتی اختیار از او اطاعت میکنند. کیست که از او اطاعت نکند؟ او با گناه لذت میبرد، از شکنجه شدن اطرافیانش حس رهایی میگیرد و از التماسهای کسانی که زیر دست و پایش له میشوند، حس خوشایندی مییابد. اما او یک آلفای مبهم، مخوف و پرجذبه است؛ مردی که برخلاف ظاهر خوبش، باطنی به سیاهی شب و دلی پر از کینه دارد و قد و قامتی که برای انتقام علم کرده است.
(بدون سانسور) دانلود رمان دختران ربوده شده از کیانا بهمن زاد
چکیده رمان دختران ربوده شده اثر کیانا بهمن زاد :
لیلیان من امیلی نیستم سرم داد بزنی ازت بترسم انقدر بی عرضه ای که برای گندایی که به کارت میزنی بیگناه ترین فرد و متهم میکنی و تنبیهش میکنی واقعا چه طور انقدر بهش رو دادم که مقابلم اینطوری بایسته؟ اصلا روی چه حسابی بهش اجازه دادم اینطوری باهام حرف بزنه؟ از روی مبل بلند شدم مقابلش ایستادم چیزی درون چشمای لیلیان لرزید اما بازم از پرو بودنش دست نکشید و محکم مقابلم ایستاد به آرومی روی صورتش کمی خم شدم و با چشمای برزخی بهش خیره شدم تو الان به من گفتی بی عرضه؟لیلیان نه تنها بی عرضه ای بیرحم ترین آدمی هستی که دیدم همش دنبال اینی بلایی سر امیلی بیاری دلیل اینهمه نفرتت از اون دختر چیه؟
با یه دست یقه لباس لیلیانو توی مشتم گرفتم چشمامو محکم روی هم بازو بسته کردم از لای دندونای چفت شدم که سعی میکردم صدام بالا نره توی صورتش آروم غریدم بهم بگو غلط کردم و گرنه بدجور اشکتو در میارم لیلیان با گستاخی به چشمام خیره شد صورتشو بهم نزدیک تر کرد و اونم عین من از لای دندونای چفت شدش آروم گفت: لیلیان هیچ وقت نمیتونی اشکمو در بیاری لنزو مارچلو هر قطره اشکت میتونه یه هدیه برای من باشه منم عاشق هدیه گرفتن از آدمام یقشو محکم تر توی مشتم فشردم. دست آزادمو بالا آوردم روی کمرش گذاشتم و محکم توی مشتم فشردم لیلیان چشماشو با درد روی هم فشرد و لباشو محکم روی هم فشار داد اما حرفی نزد کنار گوشش آروم زمزمه کردم.
صدای گریه هاتو نمیشنوم بلندتر گریه کن لیلیان تکونی خورد تا خودشو از چنگم آزاد کنه اما فایده ای نداشت در عوض محکم تر فشارش دادم که شک نداشتم درد زیادیرو به جون خریده بود هرچه بیشتر تقلا کنی بیشتر لذت میبرم لیلیان ناله ریزی از گلوش خارج شد و بهم چسبید پوزخند تلخی زدم دستش روی دستم که روی کمرش بود نشست دستمو فشار داد که باعث شد به آرومی کمی فشار روی پهلوشو کمتر کنم لیلیان نمیتونی با این کارا کمر منو خم کنی لنزو…. هنوز روی حرفایی که زدم هستم تو یه پسربچه مامانی هستی که برای اشتباهاتت دنبال مقصر میگردی هربارم امیلیرو مقصر میدونی لبامو محکم تر روی هم فشردم خواستم حرفی بزنم که با اومدن مارسلو سریع دستمو از روی پهلوی لیلیان برداشتم و ازش فاصله گرفتم مارسلو با دیدن این صحنه مردد مکثی کرد اما بعد سریع به خودش اومد و روبه من جدی گفت: مارسلو دخترا رو پیدا کردیم آقا….