رمان خوان
دانلود رمان
  • نام: رمان جردن جنوبی
  • ژانر: #عاشقانه
  • نویسنده: bahsin
  • ویراستار: رمان خوان
  • تعداد صفحات: 188

توضیحات

(بدون سانسور) دانلود رمان جردن جنوبی از bahsin با فرمت‌های pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم

دختری جنوب شهری، با یکی از پسر های محل کل کل خاصی دارن. این دو نفر چندین سال پیش دچار سوء تفاهماتی راجع به همدیگه می شن و موجب می شه از هم متنفر بشن. همین مسئله باعث می شه زندگی خودشونو به لبه ی پرتگاه برسونن اما …

خلاصه رمان : جردن جنوبی

منو برد همون جایی که دختر پسرا با هم خلوت می کنن. هولم داد سمت دیوار. به دیوار تکیه دادم و اونم سمتم خم شدم و دستشو گذاشت کنار صورتم روی دیوار و با یه لبخند شیطنت آمیز بهم نگاه کرد. ابروهاشو بالا انداخت و گفت: بگو. یالا! -اِ سورن گفتم دیگه. سورنا-اون قبول نیست. فقط گفتی… صداشو نازک کرد و گفت: بله بابا. خندیدم. -خب اون یعنی گفتم دیگه. سورنا-بگو عسل. -اصلاً نمیگم. اول تو… سورنا-اِ بی شرف من گفتم دیگه. -یه بار دیگه. فقط به خودم. به چشمام خیره شد.

لبخندش آروم آروم محو شد. به لباش چشم دوخته بودم. صورتشو بهم نزدیک تر کرد و لباشو آورد زیر گوشم و زمزمه وار گفت: دوستت دارم عسل! می خوامت. خواست سرشو بکشه عقب که نذاشتم. گردنشو گرفتم. منم زیر گوشش زمزمه وار گفتم: دوستت دارم سورنا. دستمو از روی گردنش برداشتم. سرشو آروم کشید عقب و زل زد به چشمام. باز هم به چشمای هم قفل شدیم؛ عینهو فیلم هندی! سورنا صورتشو بهم نزدیک کرد. چهره اش جدی بود. به لبام چشم دوخت. چند بار پلک زد و خودشو عقب کشید.

با لبخند پت و پهنی گفت: لعنت بر شیطون! بیا بریم. بهش لبخند زدم و کنار هم به سمت فضای سبز جلوی ساختمونا رفتیم و اونجا نشستیم. کنار هم نشسته بودیم و دستامونو عقبمون روی چمنا گذاشتیم و پاهامونو دراز کردیم. سورنا با شیطنت گفت: تو نامه چی نوشته بودی؟ دوستدار نگاه تو؟ -اِ سورن مسخره نکن دیگه. سورنا-آی دلم لک زده واسه تیکه انداختنات عسل! یالا شروع کن. -چند وقته حموم نرفتی؟ سورنا-صبح حموم بودم. چطور؟ -اما تنت حسابی می خاره. سورنا-بی مغز کله پوک!…

خلاصه کتاب
دختری جنوب شهری، با یکی از پسر های محل کل کل خاصی دارن. این دو نفر چندین سال پیش دچار سوء تفاهماتی راجع به همدیگه می شن و موجب می شه از هم متنفر بشن. همین مسئله باعث می شه زندگی خودشونو به لبه ی پرتگاه برسونن اما …
خرید کتاب
رایگان
https://romankhaan.ir/?p=4035
لینک کوتاه:
برچسب ها
نظرات
  • پدرام
    9 آذر -622 | 00:00

    به نظرم خوندن رمان یه شکل حس خیلی خوبی به آدم میده.

  • بهناز
    9 آذر -622 | 00:00

    هر روز موقع خوندن رمان به گذشته‌ام فکر می‌کنم و حس خوبی بهم دست میده.

  • جهانبخش
    9 آذر -622 | 00:00

    این رمان با وجود کوتاهی بهار جوانی و فرار از محدودیت‌های روحی رو دقیقا به همین شیوه می‌نویسه که می‌خواهیم در دنیای امروز زندگی نصیبمون باشه.

نام (الزامی)

ایمیل (الزامی)

وبسایت

موضوعات
ورود کاربران

فهرست نویسندگان
شبکه های اجتماعی
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " رمان خوان " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!