توضیحات
(بدون سانسور) دانلود رمان تخت سه نفره از negar_m با فرمت‌های pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم
آریا مک نوزده ساله، خواننده هیپ هاپ، از طریق یک ناشناس مورد آزار و اذیت قرار میگیره، با ارسال بسته های پستی اون رو تهدید میکنن، پدر آریا برای محافظت از دخترش، دو بادیگارد استخدام می کنه، وقتی آریا، برای اولین بار این مردهای عضله ای رو وسط آشپزخونه می بینه، نمیتونه جلوی کشش رو بگیره، پس تصمیم می گیره، اون ها رو اغوا کنه و فانتزی که همیشه تو ذهنش داشته رو با دو مرد فوق العاده به طور هم زمان به واقعیت تبدیل کنه! من، خواننده مشهور هیپ هاپ هم زمان عاشق دو مرد شده بودم! دو بادیگاردم…
خلاصه رمان : تخت سه نفره
حس من یه شبه اتفاق نیوفتاد. واقعا میگم و بله، می دونم مردم چی میگن، اون ها تقریبا دروغ میگن، ” ما فقط سخت کار می کنیم تا بتونیم زندگی کنیم ” منظورم اینه، این فقط یه شعاره. ولی من اینطوری نیستم. کاری که من انجام میدم موسیقی هست، منظورم موسیقی به طور جدی، سبک من هیپ هاپ، البته گاهی معمولی و گاهی هم خشن، در کل طوری که بتونم اونا رو مدیریت کنم. نه این که فقط به الات موسیقی ضربه بزنم، ولی همه منو میشناسند. من ” اریا مک هستم ”
ستاره نسل خودم و معروف در یوتیوب که عین ویروس همه جا هست، که ای کاش اینطور نبود. این زندگی شبیه به زندگی که من بعد از دبیرستان برنامه ریخته بودم نبود، من نوزده سال دارم، دنیا قرار بود برام زیبا و ازاد باشه ولی در عوض تو خونه ی مجللی که والدینت بالاسرت وایسادن حبس خونگی هستی. بله، من همون حبس خونگیم، چون نمیتونم بدون اینکه شناسایی بشم بیرون برم و از این کار خسته شدم… قسمت ترسناکش اینه کسایی که موسیقی منو دنبال میکنن زندگی منو
داغون کردند، اونا همه جا هستند.منظورم از ترسناک، اون ترس واقعی لعنتی هست. پس خونه، میمونم گیتار تمرین میکنم سه تار و پیانو و سعی در ساختن اهنگی که دوستش داشته باشم این کاریه که الان دارم انجام میدم. پنجره اتاقم باز بود، افتاب چترشو رو گیتارم پهن کرده بود، من یه مداد و به دسته کاغذ روی کاناپه کنار پنجره گذاشتم، فقط امیدوارم یه الهه بیاد کمکم. این اسون نیست وقتی شروع به نوشتن اهنگ میکنم انگار کلمات از من بدشون میاد. چند نت می نویسم …
یکی از چیزایی که من خوندن رمان‌ها رو دوست دارم، اینه که همه داستان‌ها از نگاه شخصیت های مختلف روایت شده و این درک ذهنی من رو از مسئله زیاد کرده.
برای من مطالعه رمان‌ها مثل بازی کردن با ذهن من است. به من اجازه میدن تا بخشی از خودم رو بیرون نشون بدم و به جهان‌هایی که خیالی‌اند سفر کنم.
خوندن داستان کوتاه یک شلوغ کننده‌ی خوب ذهنیه، میتونی از فضای کاری و برنامه‌ریزی زندگی فرار کنی.