رمان خوان
دانلود رمان
  • نام: رمان به گمونم دل من رفته به باد
  • ژانر: #عاشقانه #اجتماعی
  • نویسنده: فاطمه ناصری
  • ویراستار: رمان خوان
  • تعداد صفحات: 2031

توضیحات

(بدون سانسور) دانلود رمان به گمونم دل من رفته به باد از فاطمه ناصری با فرمت‌های pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم

یاس دختر زیبا و جذابی که مجبور میشه بخاطرِ پول تو خونه های اعیونیه شهر کار کنه، و دست بر قضا با زن و مرد خوش قلبی آشنا میشه که منتظرِ ورودِ تک پسرشون بعد از ده سال به ایران هستن! پسرِ مغرور و نفوذ ناپذیری که همسرش فوت کرده و با یک نوزاد وارد خونه میشه، خونه ای که حالا یه خدمتکار خوشگل و جذاب داخلش هست…

خلاصه رمان : به گمونم دل من رفته به باد

مهیاس؛ هنوز قلبم تند و پر تپش به قفسه سینه ام می کوبید رو تختم غلط واغلط زدم این مرد منو دیونه خودش کرده بود انقدر که خجالت کشیدن پیشش برام بی معنی بود هر چی بهم می‌داد بیشتر و بیشتر می‌خواستم لحظه شماری می‌کردم که فردا از راه برسه تا برای همیشه این مرد مغرور رو برای خودم بکنم همان طور که تو رویا هام غرق بودم چشمام گرم شد به خواب رفتم. با ترس از خواب پریدم. داشتم خواب می‌دیدم یک خواب بد. یکی نشسته رو شکمم دستاش دور گلوم پیچیده بود و داشت خفه ام می کرد.

تنم خیس عرق بود به ساعت نگاه کردم شیش صبح بود سر جمع سه ساعت نخوابیده بودم. حوله ام رو برداشتم و جوری که نیکی و نیاز بلند نشن راهی حمام شدم. قرار بود کار میکاپ و سشوار موهام به عهده نیاز باشه واقعا تو میکاپ فوق العاده بود. از حمام که خارج شدم نیاز رو تختم نشسته بود و چشماش می‌مالید از خوابم که بلند میشد بازم شیطون بود صدای خوابالودش تو گوشم نشست: _جون عجب لعبتی نسیب داداشم شده. بخودمت هلو جون. _خاک بر سرم زشته یکی می‌شنوه.

_کی می شنوه همه که مثل من تو اوسکول نیستن صبح به این زودی از خواب بلند بشن. تا من میرم  دست و صورتمو بشورم یک لباس آزاد تنت کن بعدم بیا یک چیزی بخوریم بریم سراغ خوشگل کردنت. تقریبا زیر دست نیاز داشت خواب می‌برد که محکم کوبید به شونه ام: _هوی بلند شو ببینم منو بیدار کردی خودت داری زیر دستم می خوابی پاشو کارت تموم شد خودت ببین می‌خوام موهات درست کنم. تو آینه به خودم نگاه کردم آرایشم خیلی زیبا شده بود در عین این که تند نبود ولی باعث شده بود که خیلی تغییر کنم…

خلاصه کتاب
یاس دختر زیبا و جذابی که مجبور میشه بخاطرِ پول تو خونه های اعیونیه شهر کار کنه، و دست بر قضا با زن و مرد خوش قلبی آشنا میشه که منتظرِ ورودِ تک پسرشون بعد از ده سال به ایران هستن! پسرِ مغرور و نفوذ ناپذیری که همسرش فوت کرده و با یک نوزاد وارد خونه میشه، خونه ای که حالا یه خدمتکار خوشگل و جذاب داخلش هست.....
https://romankhaan.ir/?p=3195
لینک کوتاه:
برچسب ها
دیگر آثار
نظرات
  • حسام
    9 آذر -622 | 00:00

    خیلی خوشم میاد وقتی کسی با اشتیاق بهم میگه که یه کتاب خوب پیدا کرده‌ام.

  • پارسا
    9 آذر -622 | 00:00

    احتمالن از هزاران داستانی که می‌شه از این صفحه پیدا کرد، داستان این رمان انتخاب خوبی برای کسانی‌ه که به دنبال نوشته جذاب تر می‌گردند، باشد.

  • پرند
    9 آذر -622 | 00:00

    رمان‌ها مثل حرکات روی صفحه‌ی مایحتاج هستند، از هر زاویه‌ی دیگری چیزی به دست نخواهی آورد.

نام (الزامی)

ایمیل (الزامی)

وبسایت

موضوعات
ورود کاربران

فهرست نویسندگان
شبکه های اجتماعی
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " رمان خوان " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!