رمان خوان
دانلود رمان
  • نام: رمان ب
  • ژانر: #عاشقانه
  • نویسنده: آیلین شقایق
  • ویراستار: رمان خوان
  • تعداد صفحات: 292

توضیحات

(بدون سانسور) دانلود رمان بازی زندگی از آیلین شقایق با فرمت‌ های pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم

نفس دختر فقیری که از بچگی کار می کرده… کار کردن براش عادیه… یک روز گارسونه، یک روز گل می فروشه و یک روز… همه چیز تقریبا خوبه تا اینکه اون از سر کارش اخراج می شه!

خلاصه رمان : بازی زندگی

صبح با صدای مامان نویان از خواب پریدم. -دخترم، بیدار شو. -سلام خانم خوبید؟ -ممنونم. نویان گفت که بیرون کار داری و باید بیدارت کنم. بیا صبحانه بخور، بعد برو دنبال کارت. -خودش کجاست؟ -رفت بیرون. -آهان باشه. الان میام. از اتاق بیرون رفت. از روی تخت بلند شدم. موهام رو مرتب کردم و از اتاق بیرون رفتم. صبحانه ی چیده شده روی میز بهم چشمک می زد. روی صندلی نشستم و تا جا داشت خوردم. تشکر کردم و از روی صندلی بلند شدم. به اتاقم رفتم و شالم رو پوشیدم.

توی دلم گفتم: (پیش به سوی کار جدید) و توی دلم خندیدم. از خونه خارج شدم. به سوپر مارکت نزدیک خونه مامان نویان رفتم. -سلام آقا. -سلام. -ببخشید رستوران یا کافه ی خوب این دور و برا هست؟ -آره یکی چهل متر جلوتره و یکی… -می شه آدرسشون رو برام بنویسید بی زحمت. ممنون می شم. -چشم. روی کاغذ آدرس پنج جا رو نوشت و به من داد. -بفرما. -ممنونم خداحافظ. -خدانگهدار. پیاده به رستورانی که چهل متر جلوتر از سوپر مارکت بود رفتم. رستوران شیکی بود.

اصلا چطور تا حالا اینجا رو ندیده بودم؟ به سمت صندوق رفتم. -سلام. -سلام خوش آمدید. -ممنونم. می خواستم با رئیس این رستوران حرف بزنم. -توی اتاقشون هستن. به اتاقی اشاره کرد. -اونجا. -ممنون. به سمت اتاق رفتم. در زدم و وارد شدم. -سلام. -سلام مشکلی پیش آمده؟ – نه فقط می خواستم بدونم که شما کسی رو استخدام می کنید؟ -تو می خوای اینجا استخدام شی؟ -بله. -خب در چه زمینه ای؟ -ببینید من قبلا توی رستوران صندوق دار بودم. خدمتکاری هم کردم و می تونم نظارت رستوران رو بر عهده بگیرم…

خلاصه کتاب
نفس دختر فقیری که از بچگی کار می کرده... کار کردن براش عادیه... یک روز گارسونه، یک روز گل می فروشه و یک روز... همه چیز تقریبا خوبه تا اینکه اون از سر کارش اخراج می شه!
خرید کتاب
رایگان
https://romankhaan.ir/?p=3930
لینک کوتاه:
برچسب ها
نظرات
  • پژمان
    9 آذر -622 | 00:00

    این داستان نشان میده که حتی یک داستان کوتاه هم می‌تونه با چکیده‌ای که در خودش داره، قدرت خوبی و بی لیاقتی بنده باشه.

  • تیمور
    9 آذر -622 | 00:00

    منو یه دونه رمان عاشقانه به نام جدید خودش مشغول کرده!

  • آرتین
    9 آذر -622 | 00:00

    جلوی خوندن رمان داشتن الکل نکنید، به هیچ وجه به این افراد اعتماد نکنید که رویاپردازی های شما رو به خاطر بیاورند.

نام (الزامی)

ایمیل (الزامی)

وبسایت

موضوعات
ورود کاربران

فهرست نویسندگان
شبکه های اجتماعی
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " رمان خوان " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!