| سه شنبه 31 تیر 1404 | 15:18
رمان خوان
دانلود رمان
رمان انقباض زندگی از نگین حبیبی
  • نام: رمان انقباض زندگی
  • ژانر: #عاشقانه
  • نویسنده: نگین حبیبی
  • ویراستار: رمان خوان
  • تعداد صفحات: 277

توضیحات

(بدون سانسور) دانلود رمان انقباض زندگی از نگین حبیبی با فرمت‌ های pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم

دختری به اسم چکاوک… توی یه خونواده متوسط زندگی می کنه… تا اینکه باباش که حسابدار شرکت لیدل(چرم) بوده به جرم قتل معاون شرکت به زندان می افته… و این چکاوکه که برای نجات باباش به هر دری می زنه…

خلاصه رمان : انقباض زندگی

ساعت11شب بودو هنوز که هنوزه آریو نرفته بودو همونجا روی همون میز دونفره کنج نشسته بود و دست به سینه به روبرو خیره شده بود… آخرین مشتری هم که بیرون رفت بازم مونده بود! رفتم توی اتاق ارشیا که دیدم سرش توی لپ تابه: -من می تونم برم؟ بدون اینکه سرشو بیاره بالا: -برو…به سلامت!خسته نباشی! -همچنین! از اتاق بیرون اومدم و کیفمو برداشتم… داشتم می رفتم سمت در که صدام کرد: چکاوک! برگشتم سمتش… به صندلی روبرویی اشاره کرد… از جام تکون نخوردم…

برای اینکه کافه خلوت بود صدا راحت می پیچید…  آریو-بیا بشین به حساب خودم! -بهت نمیاد از این سخاوت مندیا! عصبی گفت: -می شینی یا خودم زحمتشو بکشم؟ -زحمتشو بکش ببینم! بلند شد که دیدم نه یارو قصدش جدیه! دستامو بالا گرفتم: چه کاریه خودم می شینم! رفتم سمت میزش و نشستم روبروش… در سکوت نگاهم می کرد که گفتم: -نقاشی پیکاسو نیستم انقدر نگاه می کنی! حرفتو بزن! سرشو تکون داد و خواست دهن باز کنه که ارشیا از اتاق اومد بیرون و تا منو دید گفت: -عه…نرفتی که!

نگاهی به آریو کردم که از حرص چشماشو بسته بود… داشتم می رفتم. بلند شدم: و به سرعت از کافه خارج شدم… نفسمو دادم بیرون… لبخندی رو لبم نشست… کم کم داره حسی که من داشتمو تجربه می کنه… لبخندم به پوزخند تبدیل شد و رفتم سمت خیابون که تاکسی بگیرم… -مطمئنی می تونه؟ آیلار از پشت تلفن پوفی کشید: -جون تو هیچ تضمینی نمیدم! آهی کشیدم: -میرم… یا شانس یا اقبال… آیلار- الان کجایی؟ -تو خیابون… کجا باشم؟ آیلار -الهی فدات…بخدا دارم میرم کلاس وگرنه… -ای بابا…

خلاصه کتاب
دختری به اسم چکاوک… توی یه خونواده متوسط زندگی می کنه… تا اینکه باباش که حسابدار شرکت لیدل(چرم) بوده به جرم قتل معاون شرکت به زندان می افته… و این چکاوکه که برای نجات باباش به هر دری می زنه...
نویسنده این کتاب هستید و درخواست حذف آن را دارید؟
https://romankhaan.ir/?p=4257
لینک کوتاه:
برچسب ها
نظرات
  • بهشاد
    9 آذر -622 | 00:00

    آیا مشکل دارد که یک رمانی که در خارج از کشور به زبان انگلیسی نوشته شده است را با ترجمه ماشینی به فارسی تبدیل کنم؟

  • پرتویی
    9 آذر -622 | 00:00

    سلام، به نظر شما فایل رمانی با چه کیفیتی بهترین در کیفیت زیاد مصرف پستی هست؟

  • پیروز
    9 آذر -622 | 00:00

    هر رمان داستان جالب و جذابی داره و کسانی که خوندن رمان رو منتقد می کنند، حتی یک رمان رو امتحان نکرده‌اند.

نام (الزامی)

ایمیل (الزامی)

وبسایت

موضوعات
ورود کاربران

فهرست نویسندگان
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " رمان خوان " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!