رمان خوان
دانلود رمان
  • نام: رمان انتظار عشق
  • ژانر: #عاشقانه
  • نویسنده: طاهره قاسمی
  • ویراستار: رمان خوان
  • تعداد صفحات: 122

توضیحات

(بدون سانسور) دانلود رمان انتظار عشق از طاهره قاسمی با فرمت‌های pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم

مهرانه دختری 18 ساله است که طی تصادفی پدرش را از دست داده بعد از مرگ پدر؛ برادرها که در کارخانه پدرشان مشغول به کار بودند به خواست همسرانشان، آنجا را به قیمت پایینی فروختند، مهرانه و مادر و خواهرش که با خانواده همسرش مشکل داشتند با هم زندگی می‌کردند که بعد از مدتی آرش به سراغ همسر آمده و او را بردچند وقت بعد برادر مهرانه…

خلاصه رمان : انتظار عشق

الان که 25 سال دارم بچه ریحانه عسل 2 ساله است. باز هم روزبه‌روز به قشنگی این دختر افزوده می‌شود باز هم به گذشته برمی‌گردم. 2 سال پیش روزها پشت سر هم می‌رفتند. در یکی از روزهای سرد و غمگین زمستان بود که من و مامان در خانه تنها بودیم و مشغول درست کردن شام که مامان گفت مهرانه من میرم نماز رو بخونم تو هم شام رو آماده کن. وقتی غذا را آماده کردم مامان را صدا زدم. مامان مامانم بیا شام حاضره دیر بیایی سرد میشه. مامان را چندباری صدا زدم.دل شوره ی عجیبی گرفته بودم.

بدو بدو رفتم از پله ها بالا. در اتاق را باز کردم وگفتم: مامان مامان خوبم پس چرا جوابم رو نمیدی؟ انقدر خسته شدی که سر سجده خوابیدی؟می خواستم دستم را ببرم روی شانه ی مامان که صدای تلفن بگوشم خورد از پله بدو بدو رفتم پایین اما تلفن دیگه زنگ نخورد. باز از پله ها بالا رفتم ساعت 2 بود رفتم تو اتاق و گفتم: واقعا مامان خوابش برده دوباره صدایش زدم. مامانم مامان جون بلند شو شام بخوریم بعد بیا بخواب غذا سرد شده. هر چی صدایش زدم انگار نه انگار. اصلا انگار صدایم را نمی شنید.

رفتم کنار او دستم را روی شانه او گذاشتم او را از سجده بلند کردم. باورم نمیشد اصلا باور کردنش برایم سخت بود. مامان !مامان جونم بلند شو تو رو بخدا بلند شو. هر چی تکانش دادم بلند نشد. او سر سجده جان داده بود. شوکه شده بودم. بدو بدو از پله ها رفتم پایین که زنگ بزنم اورژانس که صدای تلفن خودش به صدا در آمد. الو بفرمایید الو سلام مهرانه کجایید؟چرا هر چی زنگ میزنم گوشی رو بر نمی دارید؟ ریحانه بیچاره شدیم!ریحانه… چی شده مهرانه صدامو می شنوی! الو! الو! گوشی را قطع کردم و رفتم طبقه بالا…

خلاصه کتاب
مهرانه دختری 18 ساله است که طی تصادفی پدرش را از دست داده بعد از مرگ پدر؛ برادرها که در کارخانه پدرشان مشغول به کار بودند به خواست همسرانشان، آنجا را به قیمت پایینی فروختند، مهرانه و مادر و خواهرش که با خانواده همسرش مشکل داشتند با هم زندگی می‌کردند که بعد از مدتی آرش به سراغ همسر آمده و او را بردچند وقت بعد برادر مهرانه...
خرید کتاب
رایگان
https://romankhaan.ir/?p=3048
لینک کوتاه:
برچسب ها
نظرات
  • آرمان
    9 آذر -622 | 00:00

    معمولاً من برای خوندن رمان مدت زمان زیادی نیاز دارم اما این رمان به خاطر حجم کوچکش، برای من عالی بود!

  • پوپک
    9 آذر -622 | 00:00

    یه کم پیچیده بود ولی ارزش خوندنش رو داشت، یه رمان تاریخی خوب.

  • پرهود
    9 آذر -622 | 00:00

    خوندن رمان یک لذت بی‌نظیر برای منه، محلی برای دل‌به‌دل بودن با شخصیت‌های فوق‌العاده و پرشور، با دنیای آنان.

نام (الزامی)

ایمیل (الزامی)

وبسایت

موضوعات
ورود کاربران

فهرست نویسندگان
شبکه های اجتماعی
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " رمان خوان " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!