رمان خوان
دانلود رمان

توضیحات

آرنواز، دانشجوی ارشد علوم اجتماعی، به وصیت پدرش عمل کرده و برای تکمیل پایان‌نامه‌اش، به روستایی تاریخی می‌رود. اما شب اول اقامتش، آبادیس، شکارچی وحشی با نام رعشه، او را ربوده و به ازدواج اجباری با خود مجبور می‌کند. این ازدواج نه تنها رازهایی از گذشته‌ی آبادیس و آرنواز را فاش می‌کند، بلکه زندگی‌شان را به شکل عمیقی تغییر می‌دهد.

(بدون سانسور) دانلود رمان آبادیس از نگار مقیمی

چکیده رمان آبادیس اثر نگار مقیمی :

جلوی آیینه ایستادم و موهایی که به لطف مصنوعی بودنشون رنگ بلوند داشتند و حالتی از فر روی یکی از شونه هام رها کردم. رنگ مشکی لباس به خوبی به تنم نشسته بود و برق های روش بدجور زیر نور چراغ می درخشیدند. یقه ی قایقیش با سخاوت گردنم رو به نمایش گذاشته بود. آستینهای بلندش رو تا پایین مچ کشیدم و نفسم رو بیرون دادم. چهره م با برجستگی گونه هام و اون لنز دریایی تا حدودی عوض شده بود.رژ لب قرمز روی میز رو روی لب هام مالیدم و نگاهم افتاد به چادر و سجاده ای که ارژنگ به تازگی برام آورده بود.از دستم عصبانی ای؟لبخند زدم خودت میدونی که همه ش زیر سر سوگلیته خودت نذاشتی برم خودت خواستی برگردم پیشش دستی روی ترمه های سجاده کشیدم مجبورم باهام قهر نباش باشه؟ تو خودت من رو فرستادی پیشش من که میدونم همه ش خواست تو بوده برمیگردم و یه دل سیر باهات حرف میزنم کلی درد و دل دارم فقط باهام باش… باشه؟

سبک تر از قبل در رو باز کردم و بعد از پوشیدن کفش پاشنه ده سانتی مشکی رنگ ساده و برداشتن شنل و شال از اتاق خارج شدم. صدای آونگ و فرشاد از اتاق کناری می اومد و خوب عجیب نبود  من ثابت ایستادم تا حرف هاشون رو گوش کنم.آونگ انگار بدجور عصبانی بود احمقی… احمقی فرشاد انقدر کوتاه نیا مقابل قشنگ من خواهرم رو بهتر میشناسم. نکن. فرشاد هم کلافه بود دست منه؟ دلم نمیذاره لجبازی میکنه دست من نیست که عاشقش شدم آونگ تو بفهم حداقل چشم هام گرد شدند. فرشاد عاشق قشنگی بود که هنوز چشم هاش با دیدن آبادیس برق می زدند؟ دیوونه ای فرشاد قشنگ آبادیس رو میپرسته… تو یه چیزی بگو رییس آبادیس هم توی اون اتاق بود؟

نه اون فقط غرق رویاهای خودشه فکر میکنه آبادیس پرنس چارمینگشه که قراره دنیا رو گلستون کنه بزرگتر که بشه همه ی اینا از ذهنش بیرون میرن تو تا کی باید صبر کنی که قشنگ از توهماتش بیرون بیاد؟تا کی قراره با دیدن لبهایی که برای تمجید آبادیس از هم باز میشن بسوزی؟ بهت زده قدمی به عقب برداشتم و صدای پاشنه ی کفش که توی سالن پیچید صحبتهای اون دو نفر هم قطع شد. قبل از اینکه از اتاق بیرون بیان با سرعت پله ها رو پایین رفتم و خودم رو به ترانه رسوندم گه رو به روی قشنگ روی مبل ها نشسته بود. دیدن قشنگ حرفهای فرشاد و آونگ رو دوباره به ذهنم آورد. کلافه سرم رو تکون دادم. قشنگ با دیدنم پشت چشمی نازک کرد و ترانه هم اخم بزرگی تحویلش داد. کنار ترانه نشستم پر حرص کنار گوشم زمزمه کرد:چرا باید به حرف اون شوهر روانیت گوش بدم و همه تون رو وارد اون مهمونی کنم؟

(بدون سانسور) دانلود رمان جدید آبادیس pdf نگار مقیمی

خرید کتاب
تماس بگیرید
  • admin
  • 9 بازدید
  • دیدگاه‌ها برای دانلود رمان آبادیس pdf نگار مقیمی (آرنواز و آبادیس) بسته هستند
https://romankhaan.ir/?p=27976
لینک کوتاه:
برچسب ها
نظرات
ارسال نظرات برای این مطلب بسته شده است !
موضوعات
ورود کاربران

فهرست نویسندگان
شبکه های اجتماعی
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " رمان خوان " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!