توضیحات
شیوا در رمان عشق صوری، دختر زیبا و شیطونی هست که از قضا چشم خلافکار جذابی به اسم شهرام دنبالشه اما اون به هیچ قیمتی حاضر نیست با این خلافکار وارد رابطه بشه تا اینکه، مادر مجرد شیوا ازدواج میکنه و اون همراه مادرش به خونه ی جدید شوهر مادرش نقل مکان میکنه و اونجاست که در کمال ناباوری متوجه میشه شهرام، همون خلافکار جذاب سمج، پسر شوهر مادرش هست…. پسری که هر شب به اتاق شیوا میره و وادارش میکنه …
اسم رمان: رمان عشق صوری
نویسنده این اثر: سیما نبیان منش
ژانر رمان: عاشقانه، ازدواج اجباری
گوشه ای از داستان رمان عشق صوری
رفتم تو فکر….شهرام رفیق دوست پسر مونا بود…ازش بدممیومد چون یاغی و قالتاق بود…چون همیشه هرچی میخواست رو به زور به دست میاورد…همیشه هم دلش میخواست بهش پا بدم اما من ازش خوشم نمیومد چون تمام فکرو ذهنم جاب دبگه ای بود.
مونا کنارم نشست. بعد عین شیطون نجوا کنان تو گوشم خوند:
-بابا مگه نمیخوای بری باهاش حرف بزنی و بهش بگی دوست داری مدل بشی!؟ خب پس چاره نیست جز اینکه از طریق شهرام به این خواسته ات برسی…حالا یه شب رو با شهرام بگذرونی مشکلی پیش نمیاد….فوقش…کار به یه لب دادن و یه مالیدن و مکیدن برسه…هومم….قبول!؟ به امیر بگم که به شهرام بگه!؟
انگار چاره ای نداشتم…واسه رسیدن به دیاکو واسه حرف زدن باهاش..واسه اینکه بگم چقدر میخوامش مجبور بودم تن به خواسته شهرام بدم….نفس عمیقی کشیدمو گفتم:
-باشه قبول…..
با خودم درگیر شده بودم…. ارزشش رو داشت !؟ حرف زدن با شهرام به گرفتن شماره ی دیاکو می ارزید !؟؟