- نام: رمان کاریزما
- ژانر: #عاشقانه
- نویسنده: مهین عبدی
- ویراستار: رمان خوان
- تعداد صفحات: 658
همیشه که نباید ماشین عشق پورشه یا فراری باشد گاهی حتی یک تاکسی زنگ زده هم رخش آرزو های دل دخترک میشود داستانی که دخترک شاهزاده و پسرک گداسوار در ان حضور دارن و رقم زننده عشقی اتشین خواهند شد ..
- نام: رمان امانت دار دلم باش
- ژانر: #عاشقانه
- نویسنده: مریم مویدی
- ویراستار: رمان خوان
- تعداد صفحات: 2273
رضا شرخر برای ترسوندن سالاری دخترش عسل رو میدزده اما قبل از گرفتن پولش سالاری به طرز مشکوکی بر اثر تصادف کشته میشه رضا مجبور میشه عسل رو آزاد کنه عسل شکایت میکنه و پلیس رضا رو دستگیر میکنه عسل برای آزادی رضا شرط میذاره که اگه میخواد آزاد بشه باید باهاش ازدواج کنه چون قاتل پدرش رو شناخته ولی نیاز به کمک داره...
- نام: رمان تریاق
- ژانر: #عاشقانه
- نویسنده: هانی زند
- ویراستار: رمان خوان
- تعداد صفحات: 2061
کسری فخار یه تاجر سرشناس و موفقه با یه لقب خاص که توی تموم شهر بهش معروفه! عالیجناب! شاهزادهای که هیچکس و بالاتر از خودش نمیدونه! اون بی رقیب تو کار و تجارته و سرد و مرموز توی روابط شخصیش! بودن با این مرد جدی و بیرقیب قوانین خاص خودشو داره و تاحالا هیچ زنی بیشتر از یکی دو شب شریک زندگی و سقف خونهش نبوده! عالیجناب حتی توی انتخاب شریک تختش هم به شدت وسواسی عمل میکنه! قصه از اونجا شروع میشه که رقباش برای زمین زدنش از هر راهی استفاده میکنن حتی دست به دامن یکی از بزرگترین خلاف کارهای جنوب شهر شدن دختری که به پنجه طلا معروفه! نوارهای پیروزی برای جناب فخار دریده میشه اما اون هرگز از باعث رسواییش نمیگذره و برای این کار روشهای کثیف خودش و داره...
- نام: رمان میان لاشه ایستگاه متروکه
- ژانر: #عاشقانه
- نویسنده: رهایش
- ویراستار: رمان خوان
- تعداد صفحات: 1668
- سلام مهندس الله دار گفت بپرسم کم و کسری نداری؟ نگاه از چهره ی سیه چرده ی مرد گرفت و تنه بالا کشید و ایستاد. - الله دار قرار بود خودش بیاد. - خودش یه خرده ناخوش احوال بود مهندس. کاری اگه هست، به من بگین. - کاری نیس. کاری که تو بخوای بکنی نیس. بهش بگو بهتر که شد یه سر بیاد اینجا. - به روی چشم مهندس. فقط من قبل رفتن این هیمه ها رو بیارم بالا. - نمی خواد. بذارشون همون پایین. - این پایین بمونن نم می گیرن، الو که بگیرن خونه ره دود سَر می گیره مهندس.
- نام: رمان تسلسل
- ژانر: #عاشقانه
- نویسنده: شایسته بانو
- ویراستار: رمان خوان
- تعداد صفحات: 502
تهران سال 1353 ... از دست دادن پدر ... مسیر پر پیچ و خمی از زندگی رو پیش روی پریچهر سالاری قرار میده و سرنوشتی رو رقم میزنه که هیچوقت پریچهر حتی از گوشه ی ذهنش هم عبور نکرده بود... تسبیح عمر می گردانم. هستم نیستم کیستم! اگر هستم کیستم؟ اگر نیستم پس چیستم؟ نفس هست خواب هست عشق هست عشق نیست عشق نیست یقین ندارم که نفس می کشم یا خوابم یا عاشقم کیستم پس...
- نام: رمان رقص حباب
- ژانر: #عاشقانه #ازدواج اجباری #هیجانی
- نویسنده: غزاله پایان
- ویراستار: رمان خوان
- تعداد صفحات: 456
پناه بازیگری است که با امیریل خوانندهی مشهور و مرموزی وارد رابطه میشه ولی بعد عکسهاش با امیریل پخش میشه و ...
- نام: رمان شاپرک
- ژانر: #عاشقانه #اجتماعی
- نویسنده: عاطفه میاندره
- ویراستار: رمان خوان
- تعداد صفحات: 1701
غنچه ای زیبا شکوفا شده در زیر سایه پدر و مادر ماّمن امن خانواده همانند گلی زیبا شد که خرامان راه میرفت و دل میبرد از هر کسی اما چه سرنوشت تلخی که باغبان ها چشم دیدن گل زیبا را نداشتند و اورا از شاخه اش جدا کردند و اورا گلبرگ خونین کردند گلبرگ خونین حکایت دختران زیادی است که به خاطر یک اشتباه به خون کشیده خواند شد..
- نام: رمان فرشته ی من
- ژانر: #عاشقانه
- نویسنده: فرشته تات شهدوست
- ویراستار: رمان خوان
- تعداد صفحات: 328
مان درباره ی دختری به اسم فرشته است که خانواده اش میخوان اونو به اجبار و به خاطر پول و به اصرار نامادریش بِدّن به یه پیرمرده پولدار در حالی که فرشته 20 سالش بیشتر نیست... شب عروسیش قبل از عقد به کمک دوستش از خونه فرار می کنه و اینجوری مسیر زندگیش تغییر میکنه...
- نام: رمان طلوع نزدیک است
- ژانر: #عاشقانه
- نویسنده: دل آرا دشت بهشت
- ویراستار: رمان خوان
- تعداد صفحات: 1012
طلوع تازه داره تو زندگیش جوونی کردنو تجربه میکنه که خدا سخت ترین امتحانشو براش در نظر میگیره. مرگ پدرش سرآغاز ماجراهای عجیبیه که از دست سرنوشت براش میباره و در عجیبترین زمان و مکان زندگیش گره میخوره به رادمهر محبی، عضو محبوب شورای شهر و حالا طلوع مونده و راهی که سراشیبیش تنده...
- نام: رمان چشم ها
- ژانر: #عاشقانه #همخونه ای
- نویسنده: نیلوفر قائمی فر
- ویراستار: رمان خوان
- تعداد صفحات: 504
آلا مدل معروف ، طی تصادفی که با سردار پسر طلا ساز معروف شهر دارد تمام زیبایی خود را از دست می دهد. به جبران تقاص زیبایی اش طبق قانون تقاضای ازدواج با سردار را دارد اما ...
- نام: رمان سقوط برای پرو
- ژانر: #عاشقانه
- نویسنده: افسانه سماوات
- ویراستار: رمان خوان
- تعداد صفحات: 1764
برادر و همسر کیامرد تصادف می کنن و با مرگ برادر زمزمه ی خیانت بلند میشه و در این اثنا زنی پیدا میشه و ادعای بارداری از کیامرد رو داره و...
- نام: رمان دیوانه و سرگشته
- ژانر: #عاشقانه #ازدواج اجباری
- نویسنده: محیا نگهبان
- ویراستار: رمان خوان
- تعداد صفحات: 499
من آرمین افخم! مردی 34 ساله و صاحب هولدینگ افخم! تاجر معروف ایرانی! عاشق دلارا، دخترِ خدمتکار خونمون میشم! دختری ساده و مظلوم که بعد از مرگ مادرش پاش به اون خونه باز میشه. خونه ایی که میشه جهنم دلی، تا زمانی که مال من بشه، اما این تازه شروع ماجراست، درست شب عروسی من متوجه بیماری میشم که دلی به اون مبتلاست...
- نام: رمان پرتقال من
- ژانر: #عاشقانه
- نویسنده: غزل داداش پور
- ویراستار: رمان خوان
- تعداد صفحات: 597
سارا سر به زیر است. آسه میرود و آسه میآید. چادر میگیرد، نماز میخواند، با مردِ نامحرم همکلام نمیشود. زندگیاش روالِ عادیای دارد. ته تغاریِ حاج صالح طاهری است و دو خواهر و دو برادرِ بزرگ تر از خودش دارد. اما همه چیز همینقدر ساده پیش نمیرود؛ زندگی بالا و پایین دارد. سارا عاشق میشود. فکرش را بکنید! دختری که با مردِ نامحرم همکلام نمیشد دل میبندد به چاوش بشیری پسرِ شارلاتانِ محلهشان....
- نام: رمان حرومزاده استانبولی
- ژانر: #عاشقانه #اجتماعی
- نویسنده: الیف شافاک
- ویراستار: رمان خوان
- تعداد صفحات: 378
«حرامزاده استانبول» داستان خانوادهای اهل ترکیه و خانوادهای اَرمنی-آمریکایی را از زاویه دید چهار نسل از زنان روایت میکند. داستانی دربارهٔ هنجارهای جامعه، رازهای خانوادگی و نیاز مبرم به گفتگو و البته مفهوم فراموشی است؛ فراموشی جمعی که ترکیه بهطور کل دچار آن شدهاست...
- نام: رمان گل فروشی خیابان مارسی
- ژانر: #عاشقانه
- نویسنده: مهشاد لسانی
- ویراستار: رمان خوان
- تعداد صفحات: 851
دختر زیر باران تند پاییزی میدوید.چادرش خیس بود و درکالج های چرمی اش،پر از آب.سینه اش به خس خس افتاده بود و هن و هن می کرد.دوباره داشت نفس تنگی می گرفت.اسپری آسمش را نیاورده بود ان روز.بدنش کرخت شده بود اما این کرختی از سرما و باران پاییزی نبود،از جمله ای بود که همین نیم ساعت پیش آن را با گوشهای خودش شنیده بود." دیگه چیزی بین ما نیست!برو دنبال زندگیت..."