- نام: رمان راننده سرویس
- ژانر: #عاشقانه
- نویسنده: سرو روحی
- ویراستار: رمان خوان
- تعداد صفحات: 166
چهار تا دختر دبیرستانی که رفیقای چندین سال هستن و در یک دبیرستان درس می خونن و هم رشته هستن و بعد از گذشت شیش سال همکلاسی بودن… کلاس هاشون دو به دو عوض میشه و روز بعدش هم راننده سرویس سابقشون و راننده ی جدید یه پسر جوونه که ...
- نام: رمان رقص تاس
- ژانر: #عاشقانه
- نویسنده: زیبا سلیمانی
- ویراستار: رمان خوان
- تعداد صفحات: 1331
زندگی رزانا دیار که برای پاس کردن چک ها و پرداخت بدهی زیادی که دارد، مجبور به قبول انجام پروژه ای می شود که تا قبل از این ، از انجامش سر باز میزده است، رامو اواکیان صاحب پروژه ایست که از رزانا دعوت به همکاری کرده و رزانا زمانی برای مذاکره پنج شرط تعیین می کند که یکی از آنها پرداخت 90 درصد حقوقش در ابتدای کار میباشد و واکنش رامو به این شرط و …
- نام: رمان مقلوب
- ژانر: #عاشقانه
- نویسنده: مونا امین سرشت
- ویراستار: رمان خوان
- تعداد صفحات: 1649
گرشا بلورچیان وارث بی چون و چرای کارخانه و تشکیلات بلورچیانه، وارثی که به خاطر مشکلات جسمیش نیاز به درمان داره، ولی با وضعش کنار اومده و به این کار تن نمیده! اما حضور غیرمترقبهی دیار توی زندگیش باعث تغییراتی میشه که در برابرشون کاری از دستش برنمیاد. و حالا دیار محکوم به انتخابه، انتخاب بین عشق و نفرت...
- نام: رمان من آیه طوفانم
- ژانر: #عاشقانه #معمایی #پلیسی
- نویسنده: سمیرا حسن زاده
- ویراستار: رمان خوان
- تعداد صفحات: 1514
گاهی باید بکنی و بری... گاهی مرگ رو باید خودت بگردی تا پیدا کنی... گاهی برای خیلی چیزها دیره... حتی واسه مردن... من رفتم... تا تهش رفتم... برای مردن رفتم... ولی نتوستم مرگ رو پیدا کنم... چون حواسم به این نبود که آدمها فقط یکبار میمیرن... من یکبار مرده بودم... درست همون روز... زیر همون بارون... توی همون فصل تابستون... با یه جمله... من با همون یه جمله مرده بودم... پس این همه سال... دنبال نخود سیاه فرستاده شده بودم... الکی رفته بودم پی مردن... من خود مرگ بودم و خودم نمیدونستم... من طوفانم، یه روانی کله خراب... که حتی از مرگ هم نمیترسم... اونقدر این جملهام رو بگو تا منو خوب بشناسی... من طوفانم، یه روانی کله خراب...
- نام: رمان شاه مهره
- ژانر: #عاشقانه #کمیاب #نایاب #جدید
- نویسنده: رانا
- ویراستار: رمان خوان
- تعداد صفحات: 220
رای زندگیم تصمیم گرفتند همان هایی که از زندگی هیچ نمی دانستند. قضاوتم کردند. قضاوتی که تمام آینده ام را به آتش کشید. اگر این من،من نیستم،تقصیر تمام کسانی بود که تغییرم دادند. تغییرم دادند و من دنیایشان را در آتش این تغییر که بی تقصیر در تقدریم جای دادند می سوزانم…
- نام: رمان ما ماه و ماهی بودیم
- ژانر: #عاشقانه
- نویسنده: زهرا ارجمندنیا
- ویراستار: رمان خوان
- تعداد صفحات: 2200
همه چیز از پشت ان پنجره شروع شد. پنجره ای که دید مستقیم به حیاط همسایه داشت. هر روز می نشست پشت پنجره؛به حوض آبی خانه ی کناری زل می زد. یک روز وسط روزمرگی هایش او رسید. از پشت پنجره نگاهش کرد با لباس فرم سفید؛ کنار حوض روی دوپا نشست و مشت مشت آب به صورتش پاشید. دلش سر خورد!وسط آن حوض. دلش ماهی شد، صورتش را از توی آب نگاه کرد! صورتش ماه شد! شب تار ماهی را روشن کرد...
- نام: رمان مسلخ
- ژانر: #عاشقانه #اجتماعی
- نویسنده: مهسا حسینی
- ویراستار: رمان خوان
- تعداد صفحات: 2922
ارغوان دختر سادهایه که به بهانهی پول بیشتر و کار بهتر وارد خونهای میشه که از همون اول همه چی به نظرش عجیب میاد! همه ی اتفاقا توی اون خونه زیادی محرمانست و آدماش قانونای عجیبی دارن و ارغوان هم زیادی قانون شکنه و خبر نداره با کاراش چه سرنوشتی قراره براش رقم بخوره
- نام: رمان قناری خاموش
- ژانر: #عاشقانه #اجتماعی #هیجانی
- نویسنده: نگین صحراگرد
- ویراستار: رمان خوان
- تعداد صفحات: 1098
درباره وکیلی جوان است که با قبول کردن پرونده طوفان مردی که به قتل نامزدش متهم است وارد جریاناتی میشود و...
- نام: رمان نفرین جسد (جلد اول)
- ژانر: #ترسناک
- نویسنده: دل آرا دشت بهشت
- ویراستار: رمان خوان
- تعداد صفحات: 132
داستان در مورد دختریه که به خاطر درآوردن خرج خودش وارد یه خونه میشه تا همدم یک زن میانسال باشه، اما متوجه میشه اون خونه زیاد شرایط طبیعی نداره…
- نام: رمان جادو (جلد دوم نفرین یک جسد)
- ژانر: #ترسناک
- نویسنده: دل آرا دشت بهشت
- ویراستار: رمان خوان
- تعداد صفحات: 145
در قسمت دوم پدر بزرگ و مادر بزرگ پدریه مهناز اون رو می برن پیش خودشون یعنی شاهرود. از نظر بقیه همه چیز خوبه ولی در واقع مهناز رنج شدیدی رو تحمل می کنه مثل کابوس های شبانه اش. در همسایگی خونه پدربزرگ مهناز، خانواده ای زندگی می کنن که یکی از اعضای اون خانواده، دختر سن بالاییه که همه دیوونه می دوننش...
- نام: رمان من میمنت تیمورم
- ژانر: #عاشقانه
- نویسنده: سمیرا حسن زاده
- ویراستار: رمان خوان
- تعداد صفحات: 645
من سیاوشم. سیاوشی که ازش تیمور ساختند... تیموری که وحشی نامیدند... تیموری که عزیزانم خنجر زدن بهم... تیموری که اطرافیانم مرا از خود طرد کردند... مرا تبدیل به یک لاشی بی همه چیز کردند... کاری کردند که شراب بشود درد درمانم... امّا من از یکی بیشتر از هرکسی کینه به دل دارم... او هم میمنت است... دختری که روزی عشقم بود... دختری که داغ نبودنش را بر دلم گذاشت... دختری که مثل همه مرا از خود راند... امّا ورق برگشت...
- نام: رمان هوروش
- ژانر: #عاشقانه #اجتماعی
- نویسنده: منیر قاسمی
- ویراستار: رمان خوان
- تعداد صفحات: 1740
مستوره دختر شدیدا درونگرایی که با سختی های زیادی دست به گریبان است،با میعاد رو در رو قرار می گیرد، پسری که رک و شوخ بودنش مستوره را به چالش می کشد. داستانی از شهر گنبدهای فیروزه ایی اصفهان، دختر و پسری معمولی با قصهای ساده ولی پرچالش...
- نام: رمان خاکستر عشق
- ژانر: #عاشقانه #هیجانی
- نویسنده: مریم جلالی
- ویراستار: رمان خوان
- تعداد صفحات: 1065
دختری خودساخته و قوی که تو گذشته شکست سختی داشته که مربوط به یه مرده یه مرد جذاب و دوست داشتنی ک اولین تجربه عاشقی دختر داستانه عاشقی ای که سرانجامی نداره الان بعد سالها ک از اون روزا گذشته دختر داستانمون به عنوان یه پرستار تو بیمارستان کار می کنه روزی که مثل همیشه درحال انجام کارشه یع مریض میارن مریضی ک پای گذشته رو دوباره به زندگی مینا باز می کنه علیرضا پارسا که چند سال پیش بزرگترین شکست مینا بود الان برگشته.... برگشتی هیجان انگیز و پر از راز...
- نام: رمان شب ماه
- ژانر: #عاشقانه
- نویسنده: شهلا خودی زاده
- ویراستار: رمان خوان
- تعداد صفحات: 1582
رمان درباره دختری هست که به خاطر آزار نا پدریش از خونه فرار می کنه و بیرون از خونه دچار مشکلات میشه اما دست سرنوشت اونو در مسیر دیگری قرار میده...
- نام: رمان طیلا
- ژانر: #عاشقانه
- نویسنده: زهرا بیگدلی
- ویراستار: رمان خوان
- تعداد صفحات: 943
بعد از پنج سال برگشتن به کشوری که با چشم گریان و دل خون از آن فرار کردیم کمی وهم داشت، وهم زنده شدن خاطرات... نه اینکه در این پنج سال یادش آزارمان نداده باشد نه، ولی فرق می کرد دیگر، نمی کرد؟ برگردی جایی که هوایش هم بوی خاطرات می دهند، جای جایش یادآور خیلی اتفاقهاست... می دانستم وهم دارد. نفسم را با آه بیرون فرستادم، موهایم را پشت گوشم مهار کردم و ساعت گوشی ام را چک کردم، یازده شب بود...