- نام: رمان آفرت
- ژانر: #عاشقانه
- نویسنده: سارا رایگان
- ویراستار: رمان خوان
- تعداد صفحات: 242
آفرت در زبان کردی به زیباترین نحو ممکن معنا شده است نه خانم است نه زنیکه نه ضعیفه نه زن او را آفرت می نامند به معنای آفریننده. آفرت دختری از تبار نسل تافته جدا بافته است که در بدترین شرایط توانست خودش را نجات بدهد و برای انتقام سر دو راهی قرار می گیرد، دختری که در حال و هوای اولین مرد زندگیش است و در این میان مرد دیگری هم وارد زندگیش می شود. رمان آفرت داستان چند زن ومرد را می گویید که هرکدام به نحوی به آفرت مربوط می شوند، جدال میان 3 ضلع یک مثلث، افرت مغرور و در پی انتقام، ارژین پسری سخت وغیرقابل نفوذ، مسعود مردی که با عشق خوب تا نکرد. در این میان آفرت برای این انتقام مجبور به زندگی با مردی سرسخت می شود....
- نام: رمان
- ژانر: عاشقانه
- نویسنده: سارا رایگان
- ویراستار: رمان خوان
- تعداد صفحات: 1376
پروانه ای که با بابای معتادش تو یکی از محلههای فقیر تهران زندگی می کنه. خیلی اتفاقی تو آژانس هواپیمایی استخدام میشه. بعد از مدتی رابطه عمیقی بین اون و کیان که رئیس آژانسه به وجود میآید. این وسط رفت و آمدای سام خلبان جذاب و متاهلی که سالهاست به عنوان دوست و برادر کنار کیان بوده باعث شکل گیری یه احساس ممنوعه میشه. احساسی که سرانجامش...
- نام: رمان فودوشین
- ژانر: عاشقانه، اجتماعی
- نویسنده: سارا رایگان
- ویراستار: رمان خوان
- تعداد صفحات: 3764
ماجرای زندگی آرامش، دختر جوان و سرکشی است که چون در کودکی مورد دست درازی برادر حیوون صفتش قرار می گرفته، حالا در خانهای مستقل و دور از خانواده زندگی میکند و طی اتفاقاتی مجبور به ازدواج با طوفان، مردی رنج کشیده، جوانمرد و سرد میشود که از او متنفر است و شروع این زندگی مشترک و پر از تنفر همراه با رخ دادن ماجراهای عجیب و برملا کردن رازهایی از گذشتهی هر دویشان میباشد. رازهایی که عادی نیست بلکه... (فودوشین: کلمهای ژاپنی 不動心 به معنای: قلبت را بیحرکت نگه داری، پابرجا در مقابل شادی و اندوه)
- نام: رمان لوطاهور
- ژانر: #عاشقانه #اجتماعی
- نویسنده: سارا رایگان
- ویراستار: رمان خوان
در این داستان یک خواننده جوان یهودی ساکن آلمان، راوی عشق ممنوعه خود است و راوی دیگر داستان یوسف و آرشام هستند. دو برادر ایرانی با دنیایی تفاوت در ظاهر و باطن، اما در یک چیز مشترک... هر دو دلباختهی دخترعمویشان، پناه زیبا و معصوم هستند. عموی پناه او را برای پسر بزرگش آرشام خواستگاری میکند در حالی که یوسف برای رسیدن به پناه تا مرز جنون پیش رفته و حال باید شاهد این باشد که معشوقهاش با برادرش ازدواج کرده و در جوار اتاق او زندگی میکند. یوسف نمیتواند بیشتر از این شاهد عشق بازی و ابراز علاقهی آنها به هم باشد و به همین خاطر خودش را در دنیای بیرون از خانه غرق میکند، اما یک شب که حالش بد است و کنترلی روی خود ندارد...