رمان خوان
دانلود رمان
  • نام: رمان گرد باروت
  • ژانر: عاشقانه، پلیسی
  • نویسنده: معصومه آبی و طاهره_الف
  • ویراستار: رمان خوان
  • تعداد صفحات: 2987

توضیحات

(بدون سانسور) دانلود رمان گرد باروت از معصومه آبی و طاهره_الف با فرمت‌های pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم

همایون، مامور پلیسی که با همکارانش سعی می کنن امنیت جامعه رو برقرار کنن! اما همه ی اونها زندگی شخصی دارن، همه ی اون ها خانواده ای دارن… توی کارشون با مشکلاتی درگیرن چیزهایی می بینن که دلشون رو به درد میاره و حتی متنفرشون میکنه…! همایون سعی میکنه بجنگه و پیروز بشه اون مجبوره با چیزی بجنگه که به آرامی توی رگ و خون میخزه و یه زندگی رو از هم می پاشونه… ” افیون! “

خلاصه رمان : گرد باروت

پرونده را در دست داشت و حین پائین رفتن از پله ها برای چندمین بار اطلاعاتش را مرور می کرد. تمام تلاشش این بود ک ذهن پراکنده اش را در یک نقطه جمع کند. باید فکرش را روی پرونده و بازجویی از جوانک ساقی متمرکز می کرد . . . باید سعی می کرد مهم نبودنش برای آدینه را برای چند ساعت به فراموشی بسپارد! به اتاق بازجویی رسید؛ ستوانی که پشت مانیتور نشسته بود، ایستاد و برایش پا به هم جفت کرد. سری تکان داد و از درون شیشه ی یک طرفه به داخل اتاق خیره شد و پرسید: اوضاعش چطوره؟ نگاه ستوان هم همراه چشمان او به آن سمت چرخید: خیلی خوب نیست

همایون سری تکان داد و هومی گفت. نفس عمیقیگرفت و وارد اتاق شد. نگاه گنگ و نامطمئن جوان به طرف او کشیده شد. پیش رفت و پرونده را روی میز انداخت و نگاه دقیقی به صورت او کرد . . . صندلی روبرویش را عقب کشید و نشست. دهان پسرک نیمه باز بود و از راه آن نفس می کشید… این فضا و این آدم ها را قطعا دوست نداشت! همایون دست به سینه شد و به پشتی صندلی تکیه داد: -خب پسر جان! اسمت چیه؟ پسرک نفس کوتاه و تندی کشید و زمزمه کرد: آرش! همایون در حالی که نام او را زیر لب تکرار می کرد، به جلو مایل شد و انگشتان در هم قالب شده اش را روی میز گذاشت:

-آرش ! یه کم از خودت بگو ! چه کاره ای ؟ کجا زندگی میکنی؟ آرش آب دهانش را به سختی فرو داد و کمی صدایش را صاف کرد: دا.. دانشجوام… تو یه خونه ی اجاره ای با رفیقام. همایون زیر لب هومی گفت و سر تکان داد. پسرک زیر نظر داشت و از چهره اش و حرکاتش را کاملا می خواند که اصالا از اوضاع راضی نیست! -پس دانشجویی. دور از شهر خودت دیگه ، آره؟ آرش در پاسخ فقط سرش را جنباند؛ همایون نفس عمیقی کشید: حتماً خیلی سخته، نه؟ دور از خونواده، تو یه شهر بزرگ، با آدمایی که معلوم نیست کی ان و هیچی ازشون نمیدونی.. سر کج نمود،سکوت کرد و به واکنش های آرش خیره شد..

خلاصه کتاب
همایون، مامور پلیسی که با همکارانش سعی می کنن امنیت جامعه رو برقرار کنن! اما همه ی اونها زندگی شخصی دارن، همه ی اون ها خانواده ای دارن... توی کارشون با مشکلاتی درگیرن چیزهایی می بینن که دلشون رو به درد میاره و حتی متنفرشون میکنه...! همایون سعی میکنه بجنگه و پیروز بشه اون مجبوره با چیزی بجنگه که به آرامی توی رگ و خون میخزه و یه زندگی رو از هم می پاشونه... " افیون! "
خرید کتاب
رایگان
https://romankhaan.ir/?p=9149
لینک کوتاه:
برچسب ها
نظرات
  • جهانشاه
    9 آذر -622 | 00:00

    سلام، به نظر شما فایل رمانی با چه کیفیتی بهترین در کیفیت زیاد مصرف پستی هست؟

  • جواد
    9 آذر -622 | 00:00

    تغییر روزانه روال روزم رو با خوندن یه کتاب جدید، شروع میکنم.

  • بهاره
    9 آذر -622 | 00:00

    هربار که یک رمان جدید شروع می‌کنم، احساس هیجان و اشتیاق می‌کنم که دنیای داستان را کشف کنم.

  • پیاما
    9 آذر -622 | 00:00

    همیشه امیدوارم که شخصیت‌های جذاب رمان با تنهاییم همراه باشند.

  • حافظ
    9 آذر -622 | 00:00

    البته که خوندن رمان بازگشتی به زندگی عادی نیست، اما خلاصه‌ای از واقعیت های زندگی چندان دور نیستن، نه؟

  • پرهود
    9 آذر -622 | 00:00

    چطور می‌توانم مطمئن شوم که فایل رمانی که دانلود می‌کنم ویروس ندارد؟

نام (الزامی)

ایمیل (الزامی)

وبسایت

موضوعات
ورود کاربران

فهرست نویسندگان
شبکه های اجتماعی
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " رمان خوان " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!