رمان خوان
دانلود رمان
رمان پاییز سرد
  • حجم: 3.18 مگابایت
  • منبع تایپ: funysho.com

توضیحات

رمان پاییز سرد داستان مریم، دختری است که برای انتقام خون برادرش به ماکان نزدیک میشه و اونو عاشق خودش میکنه..شبی که فکر میکنه وقت اجرای نقشه ش رسیده و به هدفش نزدیک شده مریم موفق نمیشه و با زخمی کردن ماکان فرار میکنه…. اما ماکان، مانی، دوست و هم‌دست مریم رو گرفتار میکنه و مریم رو مجبور به ازدواج با خودش میکنه ….

نام این اثر: رمان پاییز سرد
نگارنده: سمیه بیرونی
سبک: عاشقانه، انتقامی، ازدواج اجباری

قسمتی از رمان پاییز سرد

گیلاس آبمیوه را از روی میز بر می دارم و جرعه ای می نوشم. پای خوش تراشم را روی پا می اندازم و لبه ی لباس مشکی رنگ بلندم را روی نیم بوت سیاهم می اندازم و به صندلی تکیه می دهم. صدای کر کننده ی موسیقی بلند می شود. همگی برای رقص وسط سالن می روند. چراغ ها خاموش و رقص نور روشن می شود.

با چشم آراد را جست و جو می کنم که بی نتیجه بر می خیزم و قدمی به سمت جمعیت بر می دارم که دستی دورم حلقه می شود. پای راستم را برای ضربه زدن به مچ پایش بلند می کنم که صورتش را میان موهایم فرو کرده و عمیق نفس می کشد. عطر آشنایش لبخندی بر لبم می نشاند. بر می گردم و خیره در چشمانش دست هایم را دور گردنش می اندازم.

لب هایش را روی لب هایم می گذارد که عقب می کشم و زمزمه وار می گویم: بریم تو اتاق؟
برق شادی در چشمانش موج می زند. چشمکی می زند و همانطور که لب هایش را روی گونه ام به حرکت در می آورد، می گوید: الان که نمیشه عشقم. شب کاملا در اختیارتم…
لب هایم را روی ته ریشش به بازی می گیرم و مثل خودش آهسته می گویم: تا شب طاقت ندارم. الان، همین لحظه می خوامت…

خرید کتاب
40,000 تومان
https://romankhaan.ir/?p=840
لینک کوتاه:
رمان پاییز سرد
  • حجم: 3.18 مگابایت
  • منبع تایپ: funysho.com

رمان پاییز سرد داستان مریم، دختری است که برای انتقام خون برادرش به ماکان نزدیک میشه و اونو عاشق خودش میکنه..شبی که فکر میکنه وقت اجرای نقشه ش رسیده و به هدفش نزدیک شده مریم موفق نمیشه و با زخمی کردن ماکان فرار میکنه…. اما ماکان، مانی، دوست و هم‌دست مریم رو گرفتار میکنه و مریم رو مجبور به ازدواج با خودش میکنه ….

نام این اثر: رمان پاییز سرد
نگارنده: سمیه بیرونی
سبک: عاشقانه، انتقامی، ازدواج اجباری

قسمتی از رمان پاییز سرد

گیلاس آبمیوه را از روی میز بر می دارم و جرعه ای می نوشم. پای خوش تراشم را روی پا می اندازم و لبه ی لباس مشکی رنگ بلندم را روی نیم بوت سیاهم می اندازم و به صندلی تکیه می دهم. صدای کر کننده ی موسیقی بلند می شود. همگی برای رقص وسط سالن می روند. چراغ ها خاموش و رقص نور روشن می شود.

با چشم آراد را جست و جو می کنم که بی نتیجه بر می خیزم و قدمی به سمت جمعیت بر می دارم که دستی دورم حلقه می شود. پای راستم را برای ضربه زدن به مچ پایش بلند می کنم که صورتش را میان موهایم فرو کرده و عمیق نفس می کشد. عطر آشنایش لبخندی بر لبم می نشاند. بر می گردم و خیره در چشمانش دست هایم را دور گردنش می اندازم.

لب هایش را روی لب هایم می گذارد که عقب می کشم و زمزمه وار می گویم: بریم تو اتاق؟
برق شادی در چشمانش موج می زند. چشمکی می زند و همانطور که لب هایش را روی گونه ام به حرکت در می آورد، می گوید: الان که نمیشه عشقم. شب کاملا در اختیارتم…
لب هایم را روی ته ریشش به بازی می گیرم و مثل خودش آهسته می گویم: تا شب طاقت ندارم. الان، همین لحظه می خوامت…

خرید کتاب
40,000 تومان
https://romankhaan.ir/?p=29762
لینک کوتاه:
نظرات

نام (الزامی)

ایمیل (الزامی)

وبسایت

موضوعات
ورود کاربران

فهرست نویسندگان
شبکه های اجتماعی
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " رمان خوان " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!