توضیحات
زندگی رها در رمان توهمی به نام عشق، مدتی پس از ازدواج با امیرصدرا موحد و چشیدن طعم یک زندگی خوب و راحت، دچار تلاطم های عجیبی میشود. او باید برای حراست و حفاظت از عشق نوپای بین خودش و همسرش تمام تلاشش را بکند، اما آیا موفق میشود و می تواند زندگی اش را حفظ کند؟ باید دید سرنوشت برای هرکدام چه خوابی دیده است…
نام این اثر: رمان توهمی به نام عشق
نگارنده: عطیه شکوهی
سبک: عاشقانه، اجتماعی، انتقامی
قسمتی از رمان توهمی به نام عشق
لبخندی زد و دست دور شانه ام انداخت..
-میدونم خسته راه هستی و واقعا داری لطف میکنی…
سرم را روی سینه اش گذاشتم…
-ابدا خسته نیستم، سه روز پر از عشق رو کنارت گذرونم، اونقدر باهام لطیف برخورد کردی که فقط دلم میخواد با عزیز تنها بشم و خیالش رو از اینکه تو عین پدربزرگ خدابیامرزت هستی، راحت کنم…
ابرویی بالا انداخت…
-رهاخانوم
-جونم
زیر گوشم زمزمه کرد…
-چیزی هم از این سه روز قابل گفتن هست که بخوای برای عزیز تعریف کنی؟
آرام خندیدم…
-فکرکنم فقط حرم رفتن هامون برای عزیز قابل گفتن باشه.
دستش را نوازش وار روی بازویم کشید…
-دوست دارم همه حس و حال بین منو تو، فقط بین خودمون باشه
-یعنی؟
-یعنی دلم نمیخواد از خلوتمون برای کسی تعریف کنی..
دستش را در دست گرفتم
-مطمئن باش همینطوره، چون منم دلم نمیخواد کسی تو رو اونجوری که من دیدمت، تصور بکنه…
با لبخند دستش را روی ران پایم زد…
-بعد هی بپرس چرا اینقدر منو دوست داری؟