توضیحات
رمان سوگند به آن نیمه شب روایت گر داستان هایی است که در شرکت مهر اتفاق می افتد. رئیس شرکت مهر، اشکان مهر، مردی مغرور و سلطه گر که تو همون نگاه اول خون این دختر زیادی جذبش میکنه، اون از جنس قدرته و برق عسلی چشماش تورو وادار به اطاعت میکنه؛ اما میتونه رام معصومیت تو باشه. ولی تورو فقط یه بچه میبینه یه موجود مزاحم! خب شایدم بتونی نیمه شبا از لقب بچه خلاص بشی و گیسوی چشم وحشیش باشی و تو تاریکی نیمه شب…
اسم رمان: سوگند به آن نیمه شب
نویسنده این اثر: ستایش تیو
ژانر رمان: عاشقانه، تخیلی، ممنوعه
گوشه ای از رمان سوگند به آن نیمه شب
این هشدار نبود ساعت مرگ بود ساعت مرگی که مناسب وقتی بود که شیش صبح خوابیدی هفت و نیم بلند شی با کرختی از جام بلند شدمو داخل دسشویی شدم. بعد از انجام کارام از دسشویی خارج شدمو یه پالتو مشکی بلند و به مقنعه مشکی سر کردم. بعد مثل همیشه لنز مزخرفمو گذاشتم چشمام خون شده بود انقدر لنز گذاشته بودم هیچوقت دلیل مدل چشامو نفهمیدم.
هرچی بود مطمئن بودم عادی نبود چشمایی که از همه مخفیشون کرده بودم … کوله امو رو دوشم انداختمو داخل اشپزخونه شدم لقمه نون پنیری داخل کوله ام گذاشتمو و یادداشتی رو یخچال گذاشتم مریمم که مثل همیشه وسط حال با دهن باز خوابیده. بود انگار نه انگار دانشگاه داشت من بزور و بدبختی دانشگاه دولتی قبول شدم تازه . خانوم خرج دانشگاه ازادشو میدادن و کلاساشم نمیرفت و تا لنگ ظهر میخوابید اروم درو بستمو بوتامو پوشیدم هنوز برف میومد.
از کوله ام شال گردنمو بیرون کشیدمو دور گردنم انداختم با دیدن یه کادیلاک مشکی رنگ جاخوردم خودش اومده بود دنبالم؟! اشکان مهر دنبال من اومده بود !؟ با تردید سمت ماشین رفتم و جلوی شیشه ماشین دست به سینه وایسادم شیشه رو پایین دادو با دست اشاره کرد برم سمتش باید حتما بگم سوار شو!؟

































































