رمان خوان
دانلود رمان
  • نام: رمان شعله های آتش
  • ژانر: #عاشقانه
  • نویسنده: شیوا الماسی
  • ویراستار: رمان خوان

توضیحات

(بدون سانسور) دانلود رمان شعله های آتش از شیوا الماسی با فرمت‌ های pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم

چشمانت راز آتش بود. در التهاب قلب ویران شده ام و لبانت چون دشنه ای سوزان که مرهم تمام زخم های قبل از تو با من بود! و آنقدر با آتش دوست داشتن و عطر تنت زندگی کرده ام که همه چیز را از یاد برده ام جز تو و حالا دیگر هراسی ندارم از این همه سوختن از این همه زخم و خاکسترِ خاطراتی که از من و تو به جای خواهد ماند….

خلاصه رمان : شعله های آتش

با برخورد در خودکاری به پیشانی‌ام، آخی زیر لب گفته و با نگاه دنبال کسی هستم که این را پرتاب کرده؛ با دیدن چهره خشمگین هیراد، با صدای بلند می‌خندم… او به خاطر نگاه کردن من به دکتر خوشتیپ و جذاب، حسادت کرده بود…؟! خوب راستش را گفته باشم، چشم برداشتن از این همه جذابیت و خوشتیپی کار هر دختری نیست! فیس صورتش، جدیت و نوع حرف زدنش، دل هر دختری را می‌برد…! کل بچه‌هایی که به سالن کنفرانس دانشگاه آمده بودند، با صدای خنده‌ی من نگاهشان به سمتم چرخید و با تعجبم نگاهم کردند.

حتی همان دکتر هم حرفش را قطع کرد و با چهره‌ای متعجب خیره‌ام شد. وای بر من که باز آبرویم رفت‌…! خداروشکر باراد اینجا نبود، وگرنه به من و هیراد شک می‌کرد! هوف… کی از دست این مردک چموش و خودخواه نجات پیدا می‌کردم…؟! ببخشیدی گفته و از جایم بلند می‌شوم. کوله‌ام را برداشته و از سالن بیرون می‌روم. – ژالین؟ وایسا میگم…! با صدای هیراد سرجایم ایستاده و لب می‌گزم. با کلاسور دستش، مقابلم قراره گرفته و با اخم می‌گوید. – از اون مردک خوشت اومد؟ چرا این طوری نگاهش می‌کردی؟ هوم؟

می‌ترسیدم باراد سر برسد و اورا در کنارم ببیند! می‌ترسم بفهمد با او را رابطه دارم و همه چیز را برهم بزن! بد نبود کمی حرصش را بالا می‌آوردم….؟! با جدیت خیره‌اش می‌شوم و می‌گویم. -خوب هیراد من چی‌کار کنم؟ پسره خیلی خوشتیپ و جذاب بود! خدایی نتونستم نگاش نکنم! اخم‌هایش بیش از آن درهم رفته و با اعصبانیت می‌غرد. – ژالین من و دیوونه نکن! تو از اون مرتیکه خوشت اومد؟ دیگر نتوانستم جلوی خنده‌ام را بگیرم و زیر خنده‌ زدم. با فکی قفل شده می‌گوید. – نخند ژالین! جواب من رو بده…

خلاصه کتاب
چشمانت راز آتش بود. در التهاب قلب ویران شده ام و لبانت چون دشنه ای سوزان که مرهم تمام زخم های قبل از تو با من بود! و آنقدر با آتش دوست داشتن و عطر تنت زندگی کرده ام که همه چیز را از یاد برده ام جز تو و حالا دیگر هراسی ندارم از این همه سوختن از این همه زخم و خاکسترِ خاطراتی که از من و تو به جای خواهد ماند..
خرید کتاب
رایگان
https://romankhaan.ir/?p=5334
لینک کوتاه:
برچسب ها
نظرات
  • ایلا
    9 آذر -622 | 00:00

    منو یه دونه رمان عاشقانه به نام جدید خودش مشغول کرده!

  • جوان
    9 آذر -622 | 00:00

    همواره از خوندن رمان لذت میبرم و گاهی احساس میکنم مثل یکی از شخصیت‌ها در دنیای داستان زندگی می‌کنم، خیلی خوبه!

  • بهنام
    9 آذر -622 | 00:00

    منم مثل خیلی از دوستام، زمانای زیادی رو با خوندن رمان میگذرونم.

نام (الزامی)

ایمیل (الزامی)

وبسایت

موضوعات
ورود کاربران

فهرست نویسندگان
شبکه های اجتماعی
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " رمان خوان " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!