توضیحات
رمان مستی روایت مردی به نام دیاکو است. دیاکو درگیرو دار پس گرفتن اموالش دختری رو میدزده ک چند ساله زیر نظر دارتش…
اسم رمان: مستی
نویسنده این اثر: فاطمه کاکاوند
ژانر رمان: عاشقانه، اجباری
گوشه ای از رمان مستی
مهران لبخندی بهم زد که منم لبخندی زدم البته خندم به لوندی بی موقع نشمین خانوم نبود. خر وقت نشناس نشمین و مهران زیادی مشروب خورده بودن و حرفای مثبت هجده میزدن و میخندیدن عین دیوانه ها. منم مشروب زیادی خورده بودم و حتی نمیتونستم بلند شم. مثلا سبک بودش.
مهران و نشمین رفتن تا مهران دستشویی رو نشون نشمین بده مثلا. ولی نیم ساعتی بود برنگشته بودن. منم از اتاق رفتم بیرون تا پیداشون کنم. بیرون امن وامان بود. چهار اتاق بالا که یکیش مال کار بود؛ سه تای دیگه دراشون بسته بود. آروم اولی رو باز کردم که وسایل ورزشی بود.
ابروهام بالا پرید؛ واسه همینه اینقد خوش هیکله آشغال صفت. در دومی رو باز کردم که یه اتاق خواب بزرگ بود با تخت خیلی بزرگ مشکی که یبار روش خوابیدم. ولی وجدانن تخت این بود و بس. عین پر قو بود لامصب. رفتم اتاق کار دیاکو و مشروبو برداشتم. رفتم سمت اتاق خوابش درو قفل کردم و کلیدش رو گذاشتم روی پاتختی.