توضیحات
چیتن و الیزابت، دو شخصیت اصلی رمان چیتن هستند. چیتن پنج سال پیش از گروه و جفت واقعی خودم جدا شد تا زندگی پسرش را نجات دهد. تصمیمی که هیچ وقت ازش پشیمون نشد. اما الیزابت از شهر دور شد تا آخرین خواسته مادرش رو برآورده کند. دو زندگی به طور اتفاقی به هم گره خوردن. آیا اونا نقش های جدیدشون به عنوان جفت رو میپذیرن، یا سرنوشت برنامه دیگه ای داره؟
اسم رمان: رمان چیتن
نویسنده این اثر: تیا رین
ژانر رمان: عاشقانه، بزرگسال، تخیلی
گوشه ای از داستان رمان چیتن
برگای خشک زیر پنجه هام خشخش میکنن. تنها صداییه که تو سکوت مطلق جنگل می پیچه. گرگینه بودن کلی خوبی داره، ول هیچ چیش به پای شبگردی تو دل طبیعت و زیر نور ماه نمیرسه. پوزه مو بالا میگیم و نفس عمیق میکشم. بوی چوب تازه، بوی حیوونای کوچیکی که لای درختا قایم شدن، همه توی هوا پیچیده.
یه بوی خوش دیگه ام هست… بوی گوزن تازه. دماغ خیسمو به اون سمت میچرخونم. یه چیی داره نزدیک میشه، صداشو میشنوم. سرمو برمیگردونم.
ـ «کامیون بارگیی شده. پسرا امروز خیل زحمت کشیدن.»
همت که انزو از توی درختا میاد بیون و میرسه به محوطه ی باز، اینو میگه.
شرکت من، الوما لمبر، بزرگترین سرکت تولید چوبه تو این منطق هست. ما به همه جای دنیا چوب می فرستیم، ولی توی شعاع ۵۰۰مایل اینجا، توی مونتانا، همه ی نیازهای چوب با ماست.
ـ «حدود سه مایل اونطرفتر یه گله گوزن دیدم.»
سرگنده مو به سمت شرق میچرخونم و از راه تله پاتی بهش میگم. لبخند پهت رو لبای انزو مینشینه.
ـ «لعنت، مدتها بود گلهای اینطرفا نبود. ماهبانو لابد دلش برامون سوخته.»