توضیحات
آرورا اسکودری در رمان ویرانگر مجنون، تمام نوجوانی اش را صرف یک کار کرد، عاشق نویو بودن… تا اینکه در لحظه ای سرنوشت ساز، اون بدون ذره ای فکر کردن قلب ارورا رو میشکنه و اون رو با قلب شکستهش تنها میذاره. اما حالا نویو، هیولای تاریکی، در هوس ارورا اون رو دنبال ….
اسم رمان: رمان ویرانگر مجنون
نویسنده این اثر: کورا ریلی
ژانر رمان: عاشقانه، خارجی
گوشه ای از داستان رمان ویرانگر مجنون
از جاده ی آسفالت به یه جاده ی خاکی طولانی پیچیدم. تابلوهای بزرگی که روش نوشته شده بود «ورود ممنوع، پاسخ مسلحانه و تله های مرگبار»، ازمون استقبال کرد. لعنتی همینه! ماسیمو کلاهشو پرت کرد رو صندلی عقب. موهای قهوه ای تیره اش، که چند درجه روشن تر از موهای من بود، به پیشونیش چسبیده بود.
سریع یه بار کلشو تکون داد تا موهاش آزادتر بیفتند. خندم را قورت دادم…خودشفیته! گفت:
– اینجا فکر نکنم لازم باشه صورتهامون رو پنهان کنیم.
کلاهم رو دادم بالا تا موهام رو از صورتم دور نگه داره. بر خلاف ماسیمو، متنفر بودم موهام بیاد تو چشمام، برا همین همیشه موهام از ماسیمو کوتاه تر بود، البته هر دومون کناره هاش و پشت سر رو کوتاه می کردیم.
-مسئله نیاز بودن یا نبودن نیست، بیشتر برای خوش گذرونیه. مردم وقتی چهره مونو نمی بینن سکته می کنن.
السیو از کنارم گفت: آخه تو صورتت هم وحشتناکه و داد میزنه دیوونه ای!
یکی از پاهاش را گذاشته بود رو تکیه گاه صندلی من. موهاش به اندازه ماسیمو بلند بود اما به خاطر فر بودنش همیشه بالای سرش جمع میشد مثل موج سوارها.