توضیحات
داستان رمان ماهور این گونه شروع می شود… من ماهورم .! دختری که برادرش با نامزد رفیقش روی هم میریزن و بهش خیانت می کنن بعد هم دست توی دست هم ناپدید میشن. حالا فقط من موندم که ربوده شدم و به اسارت ساشای کینه ای و زخم خورده دراومدم. شکنجه شدم درد کشیدم و بعد صیغه ی شکنجه گر و گروگانگیرم شدم. همه چیز درست زمانی بهم ریخته تر از قبل شد که حامله…
اسم رمان: رمان ماهور
نویسنده این اثر: نگار مقیمی
ژانر رمان: عاشقانه، انتقامی
گوشه ای از داستان دانلود رمان ماهور
با باز شدن در نگام رو به مرد جوون رو به روم دوختم. مردی با چشمهای عسلی رنگ و چهره ای جذاب که حدس میزدم بیست و پنج رو رد کرده باشه.
– سلام. من ماهور شایسته هستم. از طرف پری جون اومدم
مرد لبخند کوچیکی زد:
ـ سلام خانم شایسته. بله در جریان هستم. منم سامان فرهمندم. بفرمایید داخل…
از جلوی در کنار رفت. نفس عمیقی کشیدم و داخل شدم. یه سالن تقریبا دوازده متری که یک طرفش میز و صندلی منشی و طرف دیگه ش چند تا صندلی برای مراجعه کننده ها بود. رو به روم دو تا در قهوه ای قرار داشت. سامان به سمت در سمت راستی اشاره کرد:
ـ بفرمایید داخل اون اتاق. آقای وکیل اونجا هستند…
با تعجب نگاهش کردم:
ـ مگه شما آقای فرهمند نیستید؟
چشماش آشفته بودند اما روی لبش هنوز هم لبخند بود:
ـ منم فرهمندم اما صاحب این دفتر برادرم هستند… ساشا فرهمند
آهانی زیر لب گفتم و به سمت دری که اشاره کرده بود رفتم. صدای آرومش رو شنیدم:
ـ خدا لعنتت کنه ساشا
به روی خودم نیاوردم که شنیدم. حتما دو تا برادر به مشکل خورده بودن. به من ربطی نداشت.