توضیحات
(بدون سانسور) دانلود رمان عروس خون بس اثر مریم نازنین با فرمت های pdf ، اندروید، آیفون و جاوا با ویرایش و لینک مستقیم رایگان
داستان این رمان راجب دختری به نام روژان می باشد که در یک روستایی زندگی می کند که اهالی آن به شدت به رسم و رسومات قدیم و اجدادی خود پایبند هستند، روژان از روی یک رسم قدیمی که هنوز هم در بعضی از روستاها استوار است، دادباخته به قربانی شدن میشود و این محکومیت فقط به یک دلیل است، دختر بودن!
خلاصه رمان : عروس خون بس
سه ماه از اون حادثه ها گذشته بود همه فراموش کرده بودن دختری بود به اسم روژان که خون بس برده شد. فقط مادری مظلوم بود که هر از گاهی صورتش میپوشوند میرفت جلو در خونه ای که دخترش اونجا اسیر بود. هنوز از سعید خبری نبود. بعضیا میگفتن اهالی روستا پایین همون موقع کشتنش و چیزی نگفتن که دختر صادق به خون بس ببرن همین حرفا بود که کمر صادق خم میکرد. سعید تو شهر داخل یه کارگاه نجاری مشغول کار شده بود و براش مهم نبود و نمیدونست دخترک بیگناهی به پای
اشتباه اون تاوان پس میده. روژان دیگه عادت کرده بود به زندگی که نه به زنده موندن تو اون خونه از صبح کارایی که مربوط به حیاط بود انجام میداد هوا بهاری شده بود کارای اونم بیشتر ولی راضی بود که کتک نخوره ولی کار کنه غروب بود داشت طبق معمول حیاط رو جارو میکرد در باز شد مهیار با چشم به خون نشسته اومد داخل جارو ازش گرفت پرت کرد یه گوشه دستشو کشید برد تو انبار انداختش رو زمین همه اهل خونه از پشت پنجره نگاه میکردن ولی جرات بیرون رفتن نداشتن در انبار بست نگاه پر نفرتش به
روژان انداخت رفت جلوتر نشست رو زمین یقه اشو گرفت تکونش داد. _داره ازدواج میکنه از دست دادمش بخاطر تو بیشعور. یه سیلی بخاطر اون عموی کثیفت. دو تا سیلی فردا عقدش میشه مال یه نفر دیگه سه تا سیلی چشماش پر اشک بود چهارتا سیلی صورتش کبود شده بود داد نمیزد جیغ نمیزد اشکاش اروم میومد پایین دوسش داشتم لعنتی و دستای پر زورش کوبند رو دهان روژان طعم آشنای خون اومد تو دهنش عادت کرده بود شده بود کیسه بوکسی که اهل خونه عقدهاشون رو اون خالی کنن دستای مهیار شل شد …
این رمان به عنوان مثال خوبی از توانایی صفحه در خلق داستان طولانی با بهره گیری از حداقل شرایط، خوبه.
به نظرم رمانها روشی مطلوب برای ایجاد حواسیبهجمع و درک عواطف و احساسات هستن.
البته که خوندن رمان بازگشتی به زندگی عادی نیست، اما خلاصهای از واقعیت های زندگی چندان دور نیستن، نه؟