رمان خوان
دانلود رمان
  • نام: رمان بزن بهادر
  • ژانر: #عاشقانه #اجتماعی
  • نویسنده: فاطمه سلیمانی
  • ویراستار: رمان خوان
  • تعداد صفحات: 1036

توضیحات

(بدون سانسور) دانلود رمان بزن بهادر از فاطمه سلیمانی با فرمت‌ های pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم

بزن بهادر به معنای شجاع و دلیر گفته بودند دزد شبگیر جنون… در خیال واهی تصمیم‌ ها می‌نشیند. آنقدر دلبر و دلربا که خدا می‌داند. نمی‌دانم کجا و چه‌طور، فقط این را می‌دانم در جاده‌ی تنهایی دزد شبگیر جنون من تو بودی! جنونی که با تو لذت داشت. حرف دلت را در پس نگاهت خواندم و هر بار دورتر از تو، پا به جاده‌های متروکه گذاشتم… تو دم از عشق زدی و من، آنقدر سرم گرم شد که نفهمیدم گاهی عشق… حرف حساب بر کله‌اش فرو نمی‌رود! راستی، عشق مگر کله هم دارد؟! جوابش شاید بی‌منطق‌ ترین جواب عالم باشد! عشق اصلا، منطق ندارد…

خلاصه رمان : بزن بهادر

فریاد می کشد. – وایسا… کجا داری فرار میکنی! گورتو کندی دختره ی بیشعور! روبه کاشف فریاد می کشد. -بگیرش نذار در بره… لامسب چه پاهای تیزی هم داره! با نفس نفس خم می شود و دست بر زانوهایش قرار می دهد. سینه اش از شدت نفس کشیدن های تند به خس خس افتاده است. کاشف میدود تا دختری که پا به فرار گذاشته را بگیرد اما نمی تواند. با چشمان سرخ، کمر صاف می کند. -نشونت میدم نفله! فک کردی از دست مولود میتونی در بری؟! کور خوندی!

کاشف با آن شکم گنده اش بر می گردد و خرخر کنان به حرف می آید. – نتونستم بگیرمش! لاقید شانه بالا می اندازد و لب می گشاید. -شنیده بودم معتادا موقع فرار هر چی جون دارن میدن به پاشون ولی حقیقتا ندیده بودم! سری با تأسف تکان میده دو قدم برمیدارد تا وارد کلینیک شود. هنوز هم نفس هایش جا نیامده است. با شدت سینه اش را پر باد می کند و با یک فوت، کمی حالش جا می آید. نسیم را می بیند که بر روی تخت خوابیده است. سری به تأسف تکان میدهد و به طرفش می رود.
-پاشو لنگاتو جمع کن ببینم چه خاکی تو سرم بریزم آخه! خمیازه ی نسیم بهسان فحشی است که مولود را عصبی می کند. -یه بار دیگه این دهن وامونده رو باز کنی و خمیازه که چه عرض کنم، شیهیه بکشی میدم دست اون کریم شغال تا حالت جا بیاد! نسیم با خنده نگاهش می کند که مولود با لبخند محوی که سعی در مخفی کردنش دارد رو برمی گرداند. -کی فرار کرده؟! با چشمان حیرت زده به نسیم نگاه می دوزد و دندان بر هم می سابد. سال هاست که خشمی در وجودش دارد و نمی تواند کنترلش کند…

خلاصه کتاب
بزن بهادر به معنای شجاع و دلیر گفته بودند دزد شبگیر جنون... در خیال واهی تصمیم‌ ها می‌نشیند. آنقدر دلبر و دلربا که خدا می‌داند. نمی‌دانم کجا و چه‌طور، فقط این را می‌دانم در جاده‌ی تنهایی دزد شبگیر جنون من تو بودی! جنونی که با تو لذت داشت. حرف دلت را در پس نگاهت خواندم و هر بار دورتر از تو، پا به جاده‌های متروکه گذاشتم... تو دم از عشق زدی و من، آنقدر سرم گرم شد که نفهمیدم گاهی عشق... حرف حساب بر کله‌اش فرو نمی‌رود! راستی، عشق مگر کله هم دارد؟! جوابش شاید بی‌منطق‌ ترین جواب عالم باشد! عشق اصلا، منطق ندارد...    
خرید کتاب
21,600 تومان
https://romankhaan.ir/?p=4781
لینک کوتاه:
برچسب ها
دیگر آثار
نظرات
  • انیا
    9 آذر -622 | 00:00

    من از خوندن رمان‌ها واقعا لذت میبرم، مخصوصا چون وقتی لحظات واقعیت دور و برم خیلی سخت میشه، ولی در دنیای خیالی میتونم خلاقیتم رو به کار بندازم.

  • بهتام
    9 آذر -622 | 00:00

    خوندن یه رمان، تغییر نگرش آدم به دنیا رو همراه داره.

  • پدرام
    9 آذر -622 | 00:00

    سلام، آیا رمان‌هایی نیز برای خواندن روی تلفن همراه وجود دارند؟

نام (الزامی)

ایمیل (الزامی)

وبسایت

موضوعات
ورود کاربران

فهرست نویسندگان
شبکه های اجتماعی
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " رمان خوان " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!