رمان خوان
دانلود رمان
  • نام: رمان طلسم عشق (جلد دوم)
  • ژانر: #عاشقانه #تخیلی #معمایی
  • نویسنده: الهه یخی
  • ویراستار: رمان خوان
  • تعداد صفحات: 185

توضیحات

(بدون سانسور) دانلود رمان طلسم عشق (جلد دوم) از الهه یخی با فرمت‌ های pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم

گاهی اوقات لازمه زمان باهات بازی کنه، جوری که نتونی ازش فرار کنی؛ ولی بتونی به دنبال راه مقابله باهاش بگردی. حالا ملوری درگیر بازی زمان شده؛ بازی با چاشنی عشق. اما ملوری کیه؟! پس تیارانا کجا رفته؟! اصلاً چرا باید ملوری باشه؟ چرا شخص دیگه‌ای نباشه؟ چرا… تیارانا تو جشن تولدش توسط جادوگری طلسم میشه و وقتی که به جای امنی می‌رسه می‌فهمه همه‌چیز تغییر کرده و اون‌طوری نیست که باید باشه. اون تبدیل شده به ملوری؛ ولی ملوری کیه؟

خلاصه رمان : طلسم عشق

تیارانا: از لیلی که مشغول درست کردن موهام بود پرسیدم: -لیلی تو کارل رو ندیدی؟ از آینه به صورتم نگاه کرد و لبخند شیرینی زد. – ایشون مشغول نظارت بر کارهای مهمونی هستن. – به نظرت کادوی تولدش به من چیه؟ تاج ظریفم رو روی سرم گذاشت و موهای فرشدهم رو روی شونه هام ریخت و گفت: – نمیدونم ملکه ی من. عالیجناب حتماً بهترین هدیه رو براتون در نظر گرفتن. امروز تولدم بود و کارل مدت ها پیش بهم قول داد تا امروز غافلگیرم کنه. سربازی وارد اتاقم شد و سرش رو تا کمر به نشونه ی احترام برام خم کرد.

چقدر از این احترام گذاشتن ها متنفر بودم. نفسم رو کلافه بیرون دادم و گفتم: – راحت باش، حرفت رو بزن. – ملکه، عالیجناب اجازه ی ورود میخوان. از اینکه کارل اومده بود شوق و ذوق فراوونی تو وجودم سرازیر شد. بدوبدو به سمت در رفتم و سرباز بیچاره رو کنار زدم و خودم رو تو حصار کارل جا دادم. سرم رو روی شانه اش جا دادم. چون کارم ناگهانی بود و آمادگی نداشت، دستش از دو طرف باز مونده بود. به خودش که اومد کمکم دست هاش رو دورم حلـقه کرد و گفت:  -چند بار بهت بگم این رفتارا شایسته ی یه ملکه نیست؟
لب برچیدم و گفتم: – خیلی بی رحمی. الان دو روزه که ندیدمت، بعد تو میگی این رفتارا شایسته ی من نیست؟ فشار دستهاش رو دورم تنگ و تنگ تر کرد، تا جایی که حس می کردم هرآن ممکنه از اینهمه نزدیکی نفسم بند بیاد. سرش رو به گوشم نزدیک کرد و گفت: -مگه نمی دونستی که مشغول آماده کردن مراسم بودم؟ سرم رو از روی شانه اش جدا کردم و پرسیدم: – بعد باید من رو تنها بذاری؟ آروم گفت: – تو هنوز هم همون تیای یه سالِ پیشی، همونی که وقتی من رو دید رنگش پرید…

خلاصه کتاب
گاهی اوقات لازمه زمان باهات بازی کنه، جوری که نتونی ازش فرار کنی؛ ولی بتونی به دنبال راه مقابله باهاش بگردی. حالا ملوری درگیر بازی زمان شده؛ بازی با چاشنی عشق. اما ملوری کیه؟! پس تیارانا کجا رفته؟! اصلاً چرا باید ملوری باشه؟ چرا شخص دیگه‌ای نباشه؟ چرا... تیارانا تو جشن تولدش توسط جادوگری طلسم میشه و وقتی که به جای امنی می‌رسه می‌فهمه همه‌چیز تغییر کرده و اون‌طوری نیست که باید باشه. اون تبدیل شده به ملوری؛ ولی ملوری کیه؟
https://romankhaan.ir/?p=4323
لینک کوتاه:
برچسب ها
نظرات
  • بهتاش
    9 آذر -622 | 00:00

    رمان خوندن برای من هیجان انگیزه، داغون نشدن روحیه ام رو بعد از یه روز سخت کاری تضمین میکنه!

  • باهنر
    9 آذر -622 | 00:00

    روایت گویی این رمان و شیوه توصیف فضاهای متن معتبری برای صفحه‌های باز شدنی بهم می‌دن.

  • اصغر
    9 آذر -622 | 00:00

    خیلی خوشم میاد وقتی کسی با اشتیاق بهم میگه که یه کتاب خوب پیدا کرده‌ام.

نام (الزامی)

ایمیل (الزامی)

وبسایت

موضوعات
ورود کاربران

فهرست نویسندگان
شبکه های اجتماعی
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " رمان خوان " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!