رمان خوان
دانلود رمان
  • نام: رمان تبسم مرگ
  • ژانر: #عاشقانه #معمایی #جنایی
  • نویسنده: سرو زمانی
  • ویراستار: رمان خوان
  • تعداد صفحات: 1425

توضیحات

(بدون سانسور) دانلود رمان تبسم مرگ از سرو زمانی با فرمت‌ های pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم

زمانی نیروانا و کیان یکدیگر را عاشقانه می‌پرستیدند، اما نشد که آن دو ما شوند، حالا نیروانا برگشته غافل از اینکه کیان نامزد دارد، کیان هم از نیروانا تنها یک چیز می خواهد و بس، این وسط هم بخاطر تهدید های که نیروانا می شود کیان مجبور است که بار دیگر برای او نقش حامی را بازی کند، یک اجبار شیرین …

خلاصه رمان : تبسم مرگ

کیان دیوانه وار در خیابان ها ویراژ می داد، نفهمید راه نیم ساعته را چطور طی کرده، خودش را ده دقیقه ای به خانه رساند و ماشین سیاوش را دید. _این اینجا چیکار می کنه. جدیدا سیاوش احساس خود بزرگ بینی می کرد و می خواست جای پدرش را بگیرد و روی صندلی او بنشیند و به دنبال اموختن راه و چاه تجارت دارو بود و چه کسی کلاش تر از پدرش که  معلمش شود؟ البته اسم معلم برای پدرش زیادی تقدس داشت. از همان دم در صدایش را در گلویش انداخت.

امروز باید این مسئله عشق و عاشقی یک طرفه ی صبا که به جنون کشیده بود، تمام می شد. کیان نبود اگر دختر مجنون را سر عقل نمی اورد. _صبا ،صبا کجایی؟ سیاوش به سمتش امد و هراسان زمزمه کرد، اومدم اینجا اق سعید نبود، ا-این دختره هم توی اتاق جیغ می کشید. کلید ندارم در رو باز کنم. داره میگه کیان رو بیارین وگرنه خودمو میکشم. کیان دندان قروچه ای کرد و سیاوش را کناری زد ، از وقتی از این خانه ی لعنتی رفته بود داشت نفس می کشید به حین وارد شدن نفسش گرفت. حالش از هوای مسموم این خانه بهم می خورد.

خانه ای که در عین افتابگیر بودن ذره ای نور و گرما نداشت. صبا، کجایی این مسخره بازی رو تمومش می کنی یا نه؟ صدای جیغش را از اتاقی شنید که نه چندان اتفاقی اتاق خودش بود، از وقتی از انجا رفته بود و کلید ها را تحویل پدرش داده بود تا به امروز وقت نکرده بود سری به اتاقش بزند و وسایلش را جمع کند اما مطمئن بود اینهمه مدت صبا در اتاقش خودش را با وسایل شخصی اش سرگرم می کرده و از این موضوع اصلا حس خوبی
نمی گرفت…

خلاصه کتاب
زمانی نیروانا و کیان یکدیگر را عاشقانه می‌پرستیدند، اما نشد که آن دو ما شوند، حالا نیروانا برگشته غافل از اینکه کیان نامزد دارد، کیان هم از نیروانا تنها یک چیز می خواهد و بس، این وسط هم بخاطر تهدید های که نیروانا می شود کیان مجبور است که بار دیگر برای او نقش حامی را بازی کند، یک اجبار شیرین …
خرید کتاب
رایگان
https://romankhaan.ir/?p=4209
لینک کوتاه:
برچسب ها
نظرات
  • پرهیز
    9 آذر -622 | 00:00

    دوران دانشگاه که بودم، بیشتر وقتم رو با خوندن رمان‌ها گذروندم!

  • پرنیا
    9 آذر -622 | 00:00

    معتاد شدن به خوندن این رمان یعنی تله‌گرفتن شدن در دنیای داستانش و لذت بردن از اون.

  • پیشهاد
    9 آذر -622 | 00:00

    خیلی وقته دیگه کتاب نخونده بودم، اما مطمئنم این رمان، منو دوباره به دنیای کتاب‌ها می‌بره.

نام (الزامی)

ایمیل (الزامی)

وبسایت

موضوعات
ورود کاربران

فهرست نویسندگان
شبکه های اجتماعی
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " رمان خوان " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!