توضیحات
رمان سوگند، درباره ی دختری به اسم سوگنده که عاشق پسر عموش حسامه و باهاش ازدواج میکنه ولی …..
اسم رمان: رمان سوگند
نویسنده این اثر: فاطمه کاکاوند
ژانر رمان: عاشقانه
گوشه ای از داستان رمان سوگند
زنگ آخر بود و اکبری داشت می…رید به مخمون. ضحا بهترین دوستم با آرنج کوبید به پهلوم. نگاهی بهش انداختم ک اشاره به بچه ها کرد. بیشترشون یا توی چرت بودن یا در حال نقاشی. عده ایم مشغول گوشی قاچاقی ک اورده بودن مدرسه. خندم گرفت مثلا سر کلاس ریاضی بودیم و مهم تر از همه رشتمونم ریاضی بود. رسما نخبه بودیم…
اکبری بالاخره سرشو از تخته بیرون اورد و برگشت یه نگاه ب بچه ها کرد و آمپر چسبوند و قیامت بر پا کرد. از شانس خوبم من خواب نبودم و فحش نخوردم و به قیافه بچه ها ک فحش می شنیدن و جرعت حرف زدن نداشتن میخندیدم. زنگ خورد و بچه ها بدون توجه به زر زرای اکبری رفتن بیرون ماشین. سیا اونطرف خیابون بود.
سیاوش داداش بزرگم بود ک هشت سال ازم بزرگ تره و بیست و پنج سالشه. ما خانوادگی سیا صداش میزنیم. منو ضحا رفتیم تا سوار شیم خونه ی ضحا اینا کلا یه کوچه باهامون فاصله داشت و خانوادش میشناختن مارو و باهم رفت وآمد داشتیم. گاهی هم ما با ماشین ضیا داداش ضحا میرفتیم. بستگی ب این داشت کدوم از پسرا بیکار باشن.