توضیحات
آسمر در رمان تلاطم، با مشکلات ریز و درشت زندگی اش دست و پنجه نرم می کند. او درگیر احساسات و رابطه ای ممنوعه می شود و حقیقتی تلخ از گذشته برایش روشن می شود…زمستان باشد؛ سرما تا عمق استخوانت نفوذ کند، کلبه ای گرم و نرم با دری که قفل نیست رو به رویت ظاهر شود. وارد نمیشوی؟ او کلبه ای گرم و نرم بود که مردن در آن کلبه را به زندگی در سرما ترجیح می دهم، از من نپرس چرا؟ من خودم واژه ی”چرا”هستم! تعجب نکن، من خالی از خود و پر از پرسشم؛ و این روزها حالم همچون بیدی است که همه از او میخواهد در هوای طوفانی نلرزد.
اسم رمان: رمان تلاطم
نویسنده این اثر: ندا نیکخواه
ژانر رمان: عاشقانه، اجتماعی، درام
گوشه ای از داستان رمان تلاطم
اوایل بهمن ماه بود و زمستان باتمام قدرت خود نمایی می کرد. برف مانند پارچه ای سفید تمام شهر را در آغوش گرفته و خیابان های تقریبا خلوت و اندک افرادی که خود را به بهترین شکل در لباس های گرم خود پنهان کرده بودند، مهر تایید بر قدرت زمستان می زدند. بارش شدید برف در شب گذشته اکثر جاده ها را مسدود کرده و چند تصادف شدید به بار آورده بود.
حیاط بیمارستان با وجود سرما و برف تقریبا شلوغ بود و صدای افراد نگران و دسپاچه ای که با تمام وجود سلامت عزیزان خود را از خدا طلب می کردند، سکوت فضا را در هم می شکست. مردی جوان از در داخلی بیمارستان خارج شد و با قدم های سنگین به طرف نیمکت گوشه ی حیاط رفت.
برف های روی نیمکت را کنار زد و همان جا نشست. سردی صندلی آزارش می داد اما اهمیتی نمی داد از سرمای زندگی اش که آزار دهنده تر نبود. با دست های لرزان سیگاری آتش زد و برای بار هزارم صدای دکتر در ذهنش پیچید: من همه ی تلاشم رو کردم اما اون وضعیت خوبی نداره فقط می تونید براش دعا کنید.
