توضیحات
راحیل در رمان پازل، دختری با روحی پاک و سفید است که تمام عمرش را به کتاب خواندن و آشپزی گذرانده. او ناگهان توسط آدم هایی عجیب و خطرناک ربوده می شود و می فهمد این آدم ها با خانواده و گذشته اش ارتباط دارند. اما چه ارتباطی؟ و در این میان با پسری عجیب و مرموز که ادعا می کند برای نجاتش آمده آشنا می شود…
اسم رمان: رمان پازل
نویسنده این اثر: ندا نیکخواه
ژانر رمان: عاشقانه، معمایی، درام
گوشه ای از داستان رمان پازل
دیواره های حمام را بخار گرفته و نفس کشیدن برایم حسابی سخت شده بود. آن قدر تنم را شسته بودم که چند جای تنم کبودی به چشم می خورد. برای بار سوم موهای بلندم را به شامپو آغشته کرده و باخشونت چنگ زدم. چند ضربه محکم به در حمام کوبیده شد و پشتش صدای نفرت انگیز کوروش در گوشم پیچید: گمشو بیرون دیگه باید زود بری.
دوباره اشکم سرازیر شد و به دوش آب پناه بردم، ای کاش می مردم و از این حمام جهنمی بیرون نمی رفتم. حوله را به دور تنم پیچیدم و مانند ربات از حمام خارج شدم. با دیدنم لبخندی از سر رضایت زد و انگشتش را نوازش وار روی شانه ام کشید: عالی شدی.
با دیدن چشم های قرمز و متورمم اخم کرد و چانه ام را محکم توی دستش گرفت و عصبی گفت: حروم زاده چرا گریه کردی؟ گند زدی به قیافت. محکم به سینه ام ضربه زد؛ بخاطر ناگهانی بودن ضربه پرت شدم به طرف کمد لباس و بغضی به بزرگی یک سیب در گلویم لرزید.