توضیحات
شهریار شریعتی در رمان طنین تنهایی، مدیرعامل بزرگترین شرکت مدلینگ ایران در کیش است. او که پروندهی کُشته شدن عجیب همسرش هنوز به سرانجام نرسیده، شبی در حاشیهی خیابانی روستایی در شمال کشور، دخترِ بیهوشی را پیدا میکند که توانایی حرف زدن ندارد و چیزی از گذشتهاش به یاد نمیآورد. تلاش برای پیدا کردن خانوادهی این دختر، شهریار را به زخم سر باز مرگ دلخراش همسرش وصل میکند و…
اسم رمان: رمان طنین تنهایی
نویسنده این اثر: گیلسو حکیم
ژانر رمان: عاشقانه، جنایی
گوشه ای از داستان رمان طنین تنهایی
مطمئن بودم یک روز دوباره برمیگشتی. یک روز دوباره با هم روی ایوان “فریدون مشیری” می خواندیم. یک روز دوباره برایم گیتار میزدی، دوباره زیر باران توی گندمزارهای کاشان می دویدیم و بعدش چای هلدار می نوشیدیم، دوباره کنار زاینده رود بستنی زعفرانی میخوردیم. دوباره یک روز شمعدانیها سبز می شدند و درختهای گیلاس باغ طباطبایی ها شکوفه میدادند؛ اما آن روز…
مطمئن نبودم آن روز من همان آدم قبلی باشم. من ماهی قرمز تشنهای در تُنگی شکسته بودم که تنها امیدش به تو بود. تویی که میان شورهزار ترک خوردهی زندگی ام، دریا بودی و آمدی تا نفسم باشی؛ اما حالا می دانستم که آمدنت مثل گذشته جان به تنم نمیب خشید: «آب برمیگرده، ولی ماهی دیگه مُرده!»
– اینوقت شب تنهایی تو خیابون چیکار میکردی، هان؟ نکنه قبلیها نامردی کردن و خرشون که از پل گذشته، گذاشتنت دمِ در؟! من مثل اونها نیستم، قَدرِتو میدونم، نگران نباش!
داشتم به تو فکر میکردم که این حرفها و بعد صدای قفل شدن در ماشین را شنیدم و حیرت زده سرم را به طرف راننده چرخاندم. گفته بود کمکم میکند، گفته بود دلش به حالم که با لباس خانه زیر باران مانده بودم و پولی نداشتم سوخته و بدون هیچ انتظاری میخواست مرا به رشت ببرد، ولی حالا از جلد فرشته ی چند دقیقه پیشش آمده بود بیرون و داشت روی شیطانی اش را نشانم میداد.