توضیحات
داستان رمان عشق 52 هرتزی، در مورد دختری بی شیله پیله ساده و مهربون بنام جلوه ست که برعکس درون زیبا چهره اش، زیبایی خاصی نداره و از اقبال جلوه تمام خانواده ی مادری او چهرههای زیبایی دارند. مخصوصا امیروالا که باوجود مرد بودن خیلی مرد زیباییه. انقدر که وقتی بعد سال ها به ایران برمی گرده و قصد ازدواج داره همه ی دخترای فامیل و آشنا در تلاشند که نظر امیر والا رو جلب کنند. اما امیر والا عاشق زیبایی سیرت جلوه میشه و این تازه شروع زندگی زنی هست که خیلی از ما هستیم چرا؟
اسم رمان: رمان عشق 52 هرتزی
نویسنده این اثر: نیلوفر قائمی فر
ژانر رمان: عاشقانه، اجتماعی
گوشه ای از داستان رمان عشق 52 هرتزی
در دفترشو باز کردم. تا نصفه که باز کردم یادم افتاد در نزدم و گفتم:
– آخ ببخشید در نزدم.
در زدم و منتظر شدم بگه بفرمائید. اما به جاش در حالی که خندید گفت:
– بیا تو جلوه.
درو باز کردم، وقتی دیدمش دلم براش می ریخت و تموم هم و غممو یادم می رفت. لبخندی رو لبش بود که دین و دنیامو براش میدادم. با همون خنده گفت:
– دیگه وقتی اومدی داخل نمی خواد دوباره برگردی در بزنی.
– خود شما گفتی رسمی برخورد کنیم کسی رابطه امونو یعنی نسبتمونو… آره این بهتره نسبتمونو نفهمه.
با خوش رویی گفت:
– خیلی خب. کشتی منو با این حرف زدنت، چایی آوردی؟
– نه دیگه دیروز مگه نگفتی دیگه نعنا دم کنم به جای چایی بیارم؟ البته این نعنا نیست سوسن عنبره.
– یعنی برای معده بهتره؟
دقیق داشت نگام می کرد. همونطوری که فنجون رو مقابلش گذاشتم، جواب دادم:
– عطر و بوش از نعنا تندتره.
– جلوه؟ تو چند صبح بیدار میشی؟
از سوالش خنده ام گرفت و گفتم:
– پنج.
– حیف خوابت نیست؟ پنج صبح بیدار میشی که اینهمه آرایش کنی؟