توضیحات
رمان پنجره جنوبی درباره پزشک مامایی است که نوزادان زیادی را در قدم گزاشتن به این دنیا همراهی میکند. به ناگه دلش بند دل کودکی میشود که با مهر بزرگ حرام زادگی به دنیا آمده اما دخترک پزشک کودک را تنها نمیگزارد. مردی که به همسر خود شک کرده و به اون انگ نامشروع بودن میزند و گناهان بسیار جبران ناپذیری در حق اون انجام میدهد و گاهی اما چه زود دیر میشود.
اسم رمان: رمان پنجره جنوبی
نویسنده این اثر: میم بهارلویی
ژانر رمان: عاشقانه، اجتماعی، معمایی
گوشه ای از داستان رمان پنجره جنوبی
فضا پر بود از رقص نور و گاز مه مانندی که زیر پای جوانان می لغزید! بوی خاصی در محیط پیچیده بود که بی ربط نبود به چند جوان گوشه ی سالن و سیگاری که بینشان رد و بدل میشد. هر دو ایستاده بودند جلوی میز بار و نگاه یکی از آنها غریبانه و
ناخرسند بین جمع میگشت و دیگری بی خیال و بی قید، نخ سیگار کشیده نشده ای میان انگشتانش بازی بازی می کرد.
او از میان تای انگشتانش نوبت به نوبت تاب می خورد و می رفت تا نزدیک شست و برمی گشت سمت انگشت کوچکش!
– اونا،خودشونن؟!
برگشت سمت همراهش که با سر گوشه ای را نشان می داد، شش هفت دختر و پسر دور هم جمع شده بودند. جواب مرد به ظاهر بیخیال، به همراه عصبی و کلافه اش فقط “هوم” بود و نگاهش تیزتر از قبل روی آن جمعیت و تیز شد!
و دختر قد بلندی از میان آن جمع شش هفت نفره، با لباس هایی نافرم و بدن نیمه برهنه و آرایش غلیظ و پر اکلیل، از لحظه ی ورودش دنبال این دو نفر میگشت. وقتی متوجه شد نگاه آنها هم به اوست، از همان فاصله با ناز و ادا لبخندی به عنوان سلام به رویشان زد که جوابی از این دو نداشت!