توضیحات
رمان الماس تلخ روایتگر داستانی صرفا عاشقانه نیست. نمیدانم چگونه بگویم اینروزها عشق را غلط معنا می کنیم. یعنی کارمان به جایی رسیده که هر هوسی را عشق می پنداریم. الماس تلخ شاید بدنبال عاشقانه ای می گرددکه به معنای خالص همان عشق باشد…
اسم رمان: رمان الماس تلخ
نویسنده این اثر: غریبه آشنا
ژانر رمان: عاشقانه
گوشه ای از داستان رمان الماس تلخ
ساعت تقریبا 1بود و وقت نهار. کار با نقشه ها تموم شده بود می خواستم بگم غذا رو بیارند بالا. اما با وجود طرفای قرارداد وجه ی خوبی نداشت که من به عنوان رئیس شرکت حضور نداشته باشم. لپ تاپ و خاموش کردم و به سمت دست شویی رفتم یه آبی به دست و صورتم زدم تا آثار خستگی از صورتم بره. بعد از خشک کردن صورتم به سمت اتاقم رفتم.
همین طور که دکمه هام رو باز می کردم مشغول انتخاب شدم خوب مثل همیشه البته یکم رسمی تر چون بلافاصله بعد نهار برای بستن آخرین قرار داد باید حاضر می شدم. همین طور که کراواتم رو می بستم خودمو تا آینه قدی برسی کردم با کت شلوار قهوای سوخته و پیرهن و کراوات کاراملی مثل همیشه شیک و بی نقص شده بودم.
موهامو بالا فرستادم اهل قرتی بازی و ژل و این حرفا نبودم، دستی به ته ریش روی صورتم کشیدم که قیافم رو مردونه تر جلوه میداد…. با بستن ساعت نقره صحفه گردم و زدن ادکلن همیشه تلخم از اتاق بیرون رفتم. باز اخلاقم شد همون که همه با وحشت ازش یاد می کنن ..