توضیحات
ژینا در رمان کاتالپسی، دختری معمولی است که همراه دوستاش به خونه های جن زده میرن … اخرین خونه ای که ژینا میره اتفاق های عجیبی براش می افته و در راه برگشتن تصادف می کنه … و ژینا به کما میره … ژینا در کما به حقایقی میرسه که زندگی اش رو تغییر میده …
نام این اثر: رمان کاتالپسی
نگارنده: زینت عزتی نژاد
سبک: عاشقانه، تخیلی، ترسناک
قسمتی از رمان کاتالپسی
ژینا با استرس به جنگل تاریک خیره شده بود. هوا ابری و بارانی بود معلوم بود طوفان بدی در راه است. دوباره پوست کنار ناخنش را جویید. ثریـا نگـاه بـی تفـاوتی بـه او انـداخت و گفـت: چـرا انقـدر اسـترس داری مگـه اولـین بـاره کـه همچـین
کاری می کنیم؟
ژینــا بــا اعصــابی داغــان و صــدای نیمــه بلنــد گفــت: نــه اولــین بــارمون نیســت ولــی ایــن بــار موضــوع واقعیه چرا نمی خوای بفهمی. دفعه های قبلی همش الکی بود ولی الان… حرفش را قطع کرد ثریا کلافه گفت: تو که مثله بز می ترسی غلط کردی پاشدی اومدی…
ژینا: من پاشدم اومدم تو منو به زور اوردی الانم دیر نشده تو رو خدا بیا برگردیم
ثریا با عصبانیت داد زد: وای بس کن دیگه ژینا اون فکتو ببند تا نبستمش
ساناز بغض کرده در صندلیه عقب فرو رفت، همیشه از صدای بلند می ترسید. ثریا به ساناز نگاه کرد و ارام گفت: معذرت می خوام ساناز…ساناز هیچی نگفت..