توضیحات
داستان رمان یهویی پسندیدمت ازین قراره که… نفس دختری شیطون و لجبازو یه دنده است که توی دانشگاه با همکلاسیش رادین لجه و حرص همو در میارن ولی طی یه مدت اتفاقی میوفته که…
نام این اثر: رمان یهویی پسندیدمت
نگارنده: محدثه پاشایی
سبک: عاشقانه، اجتماعی، هیجانی
قسمتی از رمان یهویی پسندیدمت
بازم صدای مامانم اومد. نمیزان کپ مرگمو بزنم هاااا… در با صدای بدی باز شد بعد جیغ مامانم.
مامانم: د دختر پاشو دیگه مادر مگه درس و دانشگاه نداری؟!
با اسم دانشگاه خواب از جد و ابادم هم پرید چه برسه به من با موهای که مثل برج ایفل بالا رفته بود پا شدم خودمو انداختم دستشویی بعد کارای مربوطه برگشتم اتاقم با همون وضع رفتم پایین…
پوریا با دیدم پوف از خنده ترکید اه اینم بازم شروع کرد بابام با دیدن لب و لوچم خندشو با زور نگه داشت..
گفت: دخترم بیا بشین..
نشستم وقتی مامانم برگشت منو با این وضع دید و گفت:نفس کی آدم میشی قاطی آدما میشی؟!
رو به مامانم گفتم: مامان خوشگلم مگه من آدم نیستم؟!
با حرص گفت: زهرمار مثلاً دختری باید نجیب باشی این چه ریخته؟!
من: مامانم بیخی حوصله ندارم…
با دیدن ساعت دیواری چنان جیغی کشیدم که خانواده ام ترسیدن کمتر از یک ساعت وقت داشتم
مامانم با چشای ترسیده گفت:چیشدی؟!
من:تایمم کمه!
مامانم:یعنی خاک بر سر من با این دختر داشتنم…
بعد پا شد برام چایی ریخت. خلاصه یه چیزایی کوفت کردم و رفتم بالا حاضر بشم. ببخشیدنا میدونم اصلا خودمو معرفی نکردم اول حاضر بشم بعد معرفی میکنم…