توضیحات
داستانهای رمان سفر ناگذشتنی، آدمهایی رمانتیکاند که در آرزوی رسیدن به محیطی تازه و عجیب به سفری غریب میروند و شهر مقدس خود را در شور نومیدانۀ جستجوی دنیای بیمسئولیت آغازین، میجویند. راوی داستان « شجره طیبه» در پی رسیدن نامهای از یکی از اقوام، به محلهای با دیوارهای بتونی سرد و تیره میرود. در خانهای کهنه پای صحبت زنی مینشیند که روزی پردهای خریده که درختی زنده بر آن نقش شده بوده است…
نام این اثر: رمان سفر ناگذشتنی
نگارنده: غزاله علیزاده
سبک: اجتماعی، ادبی
قسمتی از رمان سفر ناگذشتنی
از اتوبوس 119 که پیاده شوید، برابرتان میدانی ست. راه را با قطار زیرزمینی هم می شد آمد؛ اما اتوبوس آبی رنگ است و می شود از پشت آن درخت و باران و قبر امپراطور را دید. در میدان باد می آید، در میدان های پاییزی همه باد می آید و از دو حال خارج نیست. یا باد و ذره های باران را می پذیرد، یا گوشتان می گذارد و صداهای ممتد و ویرانگر در آن می پیچد.
اگر از باد و باران بیزارید (که این طبیعی تر و ساده تر است) دگمه های بالایی بارانی را که در اتوبوس گشوده بودید دوباره می بندید و دستکش ها را که ماه اول پاییز خریده اید می پوشید (هر چه گشته اید دستکش های زمستان سال پیش را در جامه دان های قدیمی نیافته اید.)
شاید برآنید که به اخم باد را مهار کنید، شاید همین باد است که اخم می انگیزد و به هر حال کشف این رابطه طولانی است و بی حاصل. پذیرنده ی باد از میدان عبور می کنید. در سومین خیابان سمت راست رده پی بلوط بلند است و دست های کارنده زیر خاک پراشیده و شاید این ریشه ها از همان تناسب انسانی بارور شده، شما ولی با درخت های بلوط و با دست های کارنده کار ندارید.