توضیحات
رها در رمان توهم واقعیت، دختری از یک خانواده سنتی است که تحت تاثیر تفکرات قدیمی و پوسیده خانواده اش مجبور به زندگی با مردی بی اخلاق و روانی میشود. اما طی اتفاقاتی که می افتد، تصمیم می گیرد روی پای خودش بایستد و از ادامه زندگی اشتباهش دست بکشد…اما باید دید سرنوشت برای هرکدام چه خوابی دیده است….
نام این اثر: رمان توهم واقعیت
نگارنده: عطیه شکوهی
سبک: عاشقانه، اجتماعی، روانشناسی
قسمتی از رمان توهم واقعیت
با تکانی که به پاهایم دادم، صدای جیر جیر تخت بلند شد و پری که پایین تخت روی زمین خوابیده بود نیم خیز شد…
-رها جانم خوبی؟
آرام و با صدای گرفته ای پرسیدم…
-ساعت چنده؟
موبایلش را از سیم شارژر جدا کرد و نگاهی به آن انداخت.
-ساعت ۵ صبحه. چیزی میخوای؟
دست به سر باند پیچی شده ام کشیدم و سعی کردم دوباره بی صدا جا به جا شوم که با درد کمرم آخی گفتم و او خودش را به روی تخت کشاند و همونطور که آباژور را روشن میکرد، پرسید:
-چرا میخوای بلند شی؟ دراز بکش دیگه…
ساعدم را روی چشمام قرار دادم و گفتم:
-چرا منو آوردی خونتون؟
دستم را گرفت و جواب داد
-کجا می بردمت قربونت برم؟
-ولم میکردی تو همون بیمارستان.
آدمای تنها و بی کس رو چیکار میکنن؟ تو و داداشت از سرشب تاحالا درگیر مشکلات من بودین. حالا هم که زحمتم افتاده رو دوش پدر مادرت. همانطور که دستم را در دست داشت گفت:
-این چه حرفیه که میزنی؟ الان باید به این چیزا فکر کنی؟