توضیحات
رمان گرگ تنها در اصل جلد سوم از مجموعه سه جلدی گرگ است. بزرگترین اشتباهم این بود که عاشق شوهرم شدم. اون قدر آروم آروم چهار دست و پا بهم نزدیک شده که حتی متوجه وقوعش نشدم تا رسید. هر بار که من رو می بوسید……هر بار که لمسم می کرد، فکر می کردم همون احساس من رو داره. تا اینکه بهم ثابت کرد اشتباه می کنم. کامیکاز مرده بود. پس دیگه نیازی به حمایتش نداشتم. الان تمام چیزی که می خواستم طلاق بود. مردی رو پیدا خواهم کرد که همون جور که لیاقتش رو دارم عاشقم بشه، که دوتا غریبه نمیاره خونه فقط برای اینکه اذیتم کنه. بهش نیاز نداشتم. حالا وقت شروعی مجدد بود….
نام این اثر: رمان گرگ تنها
نگارنده: پنلوپه اسکای
سبک: عاشقانه، بزرگسال، مافیایی، خارجی
قسمتی از رمان گرگ تنها
یکی از خدمتکارها تمام وسایلم رو جمع آوری کرد و داخل چند تایی چمدان گذاشت و از پله ها پایین برد. تنها چیزی که به جا گذاشتم، پیراهن صورتی ام بود. دیگه نمی خواستم بهش نگاه کنم. اون فقط یادآور اون شبی بود که شوهرم قلب من رو شکست. یادم می آورد که اون شب روی قلبم ریسک کردم و تنها فرد خانواده ام رو از دست دادم.
قبل این که برای همیشه اونجا رو ترک کنم، آخرین نگاه رو به اتاق خوابم انداختم. به جلوی خونه همونجایی که بی ام دبلیو مشکی ام پارک شده بود، رفتم. توی برگه های طلاق غیر از ماشینم و مقداری پول نقد برای شروع زندگیم، هیچ چیز دیگه ای نخواسته بودم.
فقط حدود چند هزار یورو بود که برای گرفتن یه آپارتمان کافی بود تا یه شغل دوم به عنوان متصدی بار یا پیشخدمتی بگیرم. مشخصه که اون زن های روسپی فقط اون رو برای پولش می خواستن، اما من هیچ وقت نمی خواستم. اگه ماوریک می خواست که مورد سو استفاده ی زنهایی که حتی یه ذره هم بهش اهمیت نمیدن قرار بگیره، خوشش باشه. مشکل خودشه….