توضیحات
رمان ژینکو داستان زندگی آسمان غفوری است که پدر و مادرش را در سال گذشته از دست داد. او با برادر خود که به اختلال اوتیسم دچار است، در خانهای حیاط مشترک و در همسایگی نامزدش حبیب زندگی میکند. او و نامزدش برای امرار معاش مجبور به دستفروشی در مترو هستند تا این که حبیب رانندهی زنی به نام کاملیا میشود و…
نام این اثر: رمان ژینکو
نگارنده: بهاره زعفرانی
سبک: عاشقانه
قسمتی از رمان ژینکو
خم شد و بند کفش آرمان را بست. یک بار دیگر هم گره زد تا مطمئن شود که دیگر باز نمی شود. لبخندی بر لب نشاند
و برخاست و نگاهش را به او داد:
ـ دیگه سفارش نکنم ها! امتحانتو که دادی، سریع بیا بیرون. من باید برم سرکار. باشه؟
آرمان آرام سر تکان داد و باشه ای زمزمه کرد. آسمان روی پنجه ی پاهایش ایستاد و با همان لبخندی که انگار چسب لبش شده بود، گونه ی برادرش را بوسید.
آن روز، برادرش آخرین امتحانش را می داد تا دیپلم بگیرد و آسمان از شدت ذوق، اشک در چشمانش حلقه بسته بود. می دانست که پدر و مادرشان به آرزویشان می رسند؛ هر چند که یک سال پیش چشم از دنیا فرو بسته بودند! سرانجام دل از آرمان کند و اجازه داد که او به سمت مدرسه اش برود.
با عشق به او نگاه می کرد که حبیب از پشت سرش پوفی کشید و چنگی به موهایش زد. گاهی از این عشق بی حد و مرز آسمان به آرمان حرصش می گرفت.
ـ نمیخوای دل بکنی؟ رفت دیگه…