توضیحات
رمان عهد اقاقیا، راجع به زندگی دختری از نوادگان قاجاره که طبق خواستهی پدربزرگ مرحومش که بسیار براش عزیز بوده، راهی ترکیه میشه تا میراث خانوادگیشونو برگردونه. اما با موانعی روبرو میشه که فکرشم نمیکرده و…
نام این اثر: رمان عهد اقاقیا
نگارنده: بهاره زعفرانی
سبک: عاشقانه، طنز
قسمتی از رمان عهد اقاقیا
طره ای از موهایم را پشت گوشم انداختم و با یک حرکت، خرمن خرمایی و کمند گیسوانم را از جلوی دست و پا جمع کرده و پشت سرم بردم. باید روی دهانم را چفت و بست می زدم تا حرفی که نباید، از آن خارج مشود. هر چند بعید می دانستم که بتوانم جلوی وراجی ام را بگیرم، اما در هر صورت نباید بند را آب می دادم.
جناب دکتر، هر از گاهی از زیر عینک طبی مد روزش، تکه نگاهی به من می انداخت و در آخر که از نگاه کردن ها و آنالیز کردن من خسته شد، برگه ی روی میزش را به کناری راند و به جلو خم شد. صورت شفاف سه تیغه اش، زیر نور لامپ آویزان از سقف اتاق، بیشتر می درخشید.
تو گویی صبح تا شب، در کرم های مخصوص پوست غوطه ور است و آوارگی در کلینیک های پوست و مو را به جان خریده تا لیفتینگ کند. لب هایش نیمه غنچه به یک طرف کج شده و سر انگشتان کشیده اش، به هم چسبیده بودند. آدامس در دهانم را باری دیگر جویدم؛ حبابی درست کرده و ترکاندم.