توضیحات
رمان مرگ رنگ، داستان دختری ساده اما با اعتماد به نفس بالا و زرنگ و اجتماعیه که گرفتار یک بیماری میشه… و این بیماری مسیر زندگیشو عوض میکنه و روحیاتشو تغییر میده! مرگ رنگ روایتگر زندگی پسری هست که در ناز و نعمت بزرگ شده و پدری مستبد داره که اگر از فرمانش سرپیچی کنه، از ارث محروم میشه…! و پسر اینو نمیخواد. این دو نفر طی داستان شخصیت هم رو تکمیل میکنن…
نام این اثر: رمان مرگ رنگ
نگارنده: بهاره زعفرانی
سبک: عاشقانه، اجتماعی
قسمتی از رمان مرگ رنگ
کارت بلیطم را جلوی سنسور می گیرم و بعد از اینکه بوق پرداخت را میزند، از پله های اتوبوس پایین می روم. صدای بوق ماشین ها، هوای آلوده تهران و شلوغی بی حد و اندازه ی پیاده روها و سواره روها، تن خسته از راه طول و دراز مرا حسته تر می کنند. صدای زنگ خوردن تلفن همراهم به گوش نمی رسید؛ اما لرزشش را از داخل کیفم حس می کنم.
سریع دست در کیفم می کنم و گوشی را بیرون میکشم. نام سودابه، فرزند ارشد خانواده روی صفحه ی گوشی موبایلم، به من لبخند میزند. اسمش هم مثل خودش خوب و مهربان است.
– سلام سودی جون.
سودابه-سلام گل دختر. چطوری؟
-مثل پتو تو دوری. چطور باید باشم؟
سودابه ی گلم یا مهربانی می گوید: الهی فدات شم. بازم دارن اذیتت می کنن؟
-اوف. از اذیت گذشته. بیچاره ام کردن به خدا.
اخم ها و جدیتش حتی از پشت گوشی هم بیداد می کند: پس لازم شد دوباره یه سر بیام تهران….