توضیحات
حلما سه روز قبل از عقدش به تولد صمیمیترین دوستش میره و اونجا حسابی مشروب میخوره، پلیس همه رو دستگیر میکنه و آبروی نامزدش و حاجی باباش میره…
برخلاف تصورِ حلما، امیریل حاضر نمیشه عقد رو بهم بزنه و هردو با هم….
نام این اثر: اسارت بی پایان
نگارنده: مریم پیروند
سبک: عاشقانه
قسمتی از رمان اسارت بی پایان
بی حوصله کیفمو کنار مبل گذاشتم و روی مبل نشستم. بخاطر دیروز شاکی بود که نرفتم، الکی گفتم حالم خوب نبود. بعد که حرفاشو زد گفت انگار هنوز خوب نشدی برو استراحت کن فردا هم نمیخواد بیای
اخمش که کم نشد بیشتر هم شد. بعد با ملایمت ریزی گفت:
چرا با این حال رفتی… نمیخواست بری زنگ میزدم میگفتم حالت خوب نیست.
پوزخندی زدم و سرمو به پشتی تکیه دادم و چشمامو بی حال بستم.
– خودم از پس شستن لباسام بر میام… فکر نکن چلاقم.