رمان خوان
دانلود رمان

توضیحات

داستان درباره آهوا، دختری جوان و لیدر یک تیم است که اعضای تیمش با مشکلات مختلفی روبرو می‌شوند. تضادها و هویت‌های پنهان آنها باعث مشکلاتی در جامعه می‌شود. با وقوع یک تصادف، آروکو، مرد جوانی، وارد داستان می‌شود و مسیر زندگی گروه اوتاکو را تغییر می‌دهد. این داستان به بررسی چالش‌ها و تغییرات در زندگی این گروه می‌پردازد.

(بدون سانسور) دانلود رمان اوتاکو از پردیس نیک کام

چکیده رمان اوتاکو اثر پردیس نیک کام :

دست هایش را از جیبش بیرون کشید و ایرپادش را توی گوشش گذاشت. عاشق شدی؟ پرده را رها کردم صدا هنوز پابرجا بود اما دیگر دید به آن سمت نداشتم. نه وقتی واسش نداشتم شوقی هم واسه تجربه کردنش ندارم لبخندش حس خوبی نداشت. پس دلشکستهای نماند که جواب بگیرد راهش را کشید و رفت دستم بالا آمد و قفسه ی سینه ام را لمس کرد . دلشکستگی دلیلی بر عاشق نبودن نبود. من در رنج هایم گرفتار شده بودم و دردناشی از رنج هایم تمامم را بلعیده بود و دیگر جایی برای هیچ حسی نبود.موبایلم لرزید دستم را داخل جیب مانتویم ستار دادم. از حالت سایلنت خارجش کردم.

آروکو پیام داده بود.میخوام ببینمت راهم را سمت کافه های طبقات بالاتر برج کج کردم لیا کنار من اینطور سرخوش نمیخندید هول میشد و دستپاچگی تیک های چشمش را بیشتر میکرد. جوابی ندادم باز پیام داد. به بودنت نیاز دارم آهو باز جوابی ندادم و در اصلاح جملهی قبل پیام آمد …( آهو خانم ) لب گزیدم و اطرافم چشم گرداندم حس میکردم در همین حوالی زاغ سیاهم را چوب میزند. سالن خیلی شلوغ بود پیدا کردنش در استتاری که حتم داشتم حفظش کرده سخت بود. تند نوشتم : اتفاقی افتاده؟ در کسری از ثانیه پیام آمد.نه میخوام ببینمت فقط خب الان من دورم از شهر باشه واسه یه وقت دیگه قیچی وسط بهانه ام زد و شکم را به یقین تبدیل کرد. بیا پارکینگ طبقه جی میدونم اومدی برج میلاد پژمان دوان دوان بین راهرو ها خودش را به من رساند. نازان خانم ده دقیقه دیگه ورود میزنن چیزی نیاز ندارید؟

عصبی به  جان , پوست لبم افتادم نه باید برم کار دارم آخه علی سراغتون رو میگرفت من نگفتم که اومدید که سوپرایز بشه روی شانه اش زدم ممنون پژمان باید برم نگو بهش که اومدم اما آخه علی درک میکنه بعدا میبینمت نگاه مبهوتش تا لحظهی خروج بدرقهی راهم شد. موبایلم توی جیبم میلرزید حدس میزدم که بچه ها رسیده باشند. کلا بیخیالش شدم و با کج کردن تنم از بین جمعیت رد شدم . مقابل آسانسور طبقات به قدری شلوغ بود که به کل بیخیالش شدم. پاشنه های پنج سانتی کفشم تا به طبقه ی جی پارکینگ برسم امواتم را جلوی چشمم آورد. در سمت شاگرد را کشیدم و بی حال روی صندلی نشستم. خم شدم و پاهایم را از بند کفشهای لعنتی آزاد کردم کفپوش های ماشین  چندان تمیز نبود اما اهمیتی ندادم خب؟! مثل مجسمه تکیه به در ماشین زده بود و مستقیم نگاهم میکرد. تعجب میکنم با وجود این همه محافظه کاری که داری باز افرادت تو هچل افتادن اگه میخوای زر بزنی همین جا پیاده میشم قاه قاه خندهاش کابین ماشین را لرزاند.

حالا فهمیدم خشایار به کی رفته فهمیدن منظورش چندان سخت هم نبود متلک اینکه ادعای مادر بودنشان را داشتم را میانداخت. گوله ی نمک برای چی زاغ سیاه منو چوب میزنی؟ میخوام بدونم چیکار میکنی که بالاسریا چون زورشون بهت نمیرسه افرادت رو حذف میکنن مهرنگار قرار نیست حذف بشه زکریا شهادت میده تموم میشه میره پی کارش بشکنی زد.منم تو همین فکر بودم اما چند روزه زکریا غیبش زده و کسی نمیدونه کجاست به نظرت تصادفیه یا اجبار؟! بازدمم را با صدا بیرون دادممهرنگار انقدری بد نیست که لایق حذف شدن باشه آروکو میمک صورتش با لبخندی ناگهانی بهم ریخت و جدیتش از بین رفت. کیش شدی و دلم نمیخواد مات شدنت رو شاهد باشم آهوا باور کن ….

(بدون سانسور) دانلود رمان اوتاکو pdf پردیس نیک کام

خرید کتاب
تماس بگیرید
  • admin
  • 8 بازدید
  • دیدگاه‌ها برای دانلود رمان اوتاکو pdf پردیس نیک کام (آهوا و آروکو) بسته هستند
https://romankhaan.ir/?p=28049
لینک کوتاه:
برچسب ها
نظرات
ارسال نظرات برای این مطلب بسته شده است !
موضوعات
ورود کاربران

فهرست نویسندگان
شبکه های اجتماعی
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " رمان خوان " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!