رمان خوان
دانلود رمان
  • نام: رمان چقدر دیر آمدی
  • ژانر: #عاشقانه
  • نویسنده: نسرین قدیری
  • ویراستار: رمان خوان
  • تعداد صفحات: 224

توضیحات

(بدون سانسور) دانلود رمان چقدر دیر آمدی از نسرین قدیری با فرمت‌های pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم

قطار سریع السیر لندن- ادینبورو با سرعت تمام در حرکت بود. هرچه بیشتر از لندن فاصله می گرفت، التهاب و نگرانی سروین بیشتر می شد. از هنگانی که ایستگاه کینزکراس را ترک کرده بود، مرتب به ساعتش نگاه می کرد و انتظار می کشید. ناباورانه دچار دردهای پی در پی و شدیدی شده بود که وجود لاغر و ضعیفش را به لرزه درمی آورد. دستهایش را زیر شکم قرار داده بود و به این وسیله می خواست از تکانهای شدید طفلش جلوگیری کند. باورش نمی شد که در چنین موقعیتی درد زایمانش شروع شده باشد.

خلاصه رمان : چقدر دیر آمدی

باورش نمی شد که فرزندش در این وضعیت نابسامان به دنیا بیاید. هر لحظه انتظار داشت که درد پایان یابد و او را به حال خود بگذارد. هر لحظه منتظر بود که همه چیز به حالت عادی برگردد و دست کم تا رسیدن او به مقصد اتفاق دیگری نیفتد. اما گویی کودکش بی تابانه خود را به جلو هُل می داد و به طور جدی قصد ورود به دنیای هستی را داشت. بعد از دقایقی، که در نظر سروین ساعتها طول کشید، دیگر نتوانست تحمل و بردباری بیشتری نشان دهد و بی اختیار شروع به فریاد زدن کرد…

 

به خاطر نداشت که در تمام عمرش دچار چنین درد وحشتناکی شده باشد. بی اختیار اشک می ریخت و سرش را به دو طرف تکان می داد. با صدای فریاد او دیگر مسافران وحشت زده نیم خیز شدند و چی شده، « : توجهشان به او جلب شد. زن جوانی با سرعت از صندلی اش برخاست و خود را به او رساند و پرسید: چی شده عزیزم؟ فکر کنم کوچولوت تو راهه، نه؟ نمی دونم، نمی دونم فکر نمی کردم به این زودی به دنیا بیاد. «سروین با چشمهای نمناک و چهرۀ دردمند جواب داد»…

خلاصه کتاب
قطار سریع السیر لندن- ادینبورو با سرعت تمام در حرکت بود. هرچه بیشتر از لندن فاصله می گرفت، التهاب و نگرانی سروین بیشتر می شد. از هنگانی که ایستگاه کینزکراس را ترک کرده بود، مرتب به ساعتش نگاه می کرد و انتظار می کشید. ناباورانه دچار دردهای پی در پی و شدیدی شده بود که وجود لاغر و ضعیفش را به لرزه درمی آورد. دستهایش را زیر شکم قرار داده بود و به این وسیله می خواست از تکانهای شدید طفلش جلوگیری کند. باورش نمی شد که در چنین موقعیتی درد زایمانش شروع شده باشد.
https://romankhaan.ir/?p=2277
لینک کوتاه:
برچسب ها
نظرات
  • آیین
    9 آذر -622 | 00:00

    حتماً باید به دوستام بگم که این صفحه یک رمان به کاربرانش ارائه میدهو و انتخاب کردن تجربه خوبی بود.

  • پویا
    9 آذر -622 | 00:00

    من هیس‌های جدیدی از صفحه به داستان تک‌صفحه‌ای که می‌خونم تزریق شده.

  • امین
    9 آذر -622 | 00:00

    آیا رمان‌های صوتی نیز وجود دارند؟

نام (الزامی)

ایمیل (الزامی)

وبسایت

موضوعات
ورود کاربران

فهرست نویسندگان
شبکه های اجتماعی
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " رمان خوان " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!