توضیحات
در بخشی از رمان چشمان زغالی می خوانیم… بهم دست درازی کرد و مجبور شد با من ازدواج کنه و درحالی که تو تب عشق برادرش میسوختم، هرشبانه روز مورد هجوم خشم علیرضا قرار گرفتم. ما هر دو عاشق بودیم، او عاشق خواهرم و من عاشق برادرش سیاوش اما…
اسم رمان: رمان چشمان زغالی
نویسنده این اثر: راضیه عباسی
ژانر رمان: عاشقانه، ازدواج اجباری
گوشه ای از داستان دانلود رمان چشمان زغالی
آهسته قدم بر میداشت. با پاهای برهنه طراوت چمن های شبنم نشسته به جانش می نشست و حال خوبش را خوبتر می کرد. دستهایش را روی گل های زرد وحشی می کشید. لطافتشان لمس بهترین حس دنیا بود. عطر گل های وحشی توی بینی اش پیچیده، روسری از سر برداشت و شروع کرد به دویدن میان گل ها…
باد میان موهایش می رقصید و اصلا برآیش مهم نبود که این وقت صبح هوا کمی سرداست. کنار رود در آن لحظه برای او بهترین جای دنیا بود. خسته از دویدن بی نفس رسید، پر جان خندید، قهقه زد، فریاد زد: داره میاد…داره میاد…..داره میاد ….داره میاد که بمونه. …..می مونه، می مونه، می مونه…..داره میاد.
صدایش توی صدایی باد وصدای آب گم شد. رو تکه سنگ بزرگی کنار رود نشست. سنگ سرد بود اما سرمای سنگ آن لحظه بی اهمیت ترین چیز در دنیا محسوب میشد. پاهایش را توی آب سرد رود خانه قرار داد. دست زیر چانه اش گذاشت و به اطرافش نگاه کرد. چقدر از اینجا کنار این رودزیبا خاطره داشتند. دورتا دور رود پر بود از گل های وحشی بنفش…
خوندن یه رمان جذاب، به درک بهتر مفاهیمی که در کتاب های دیگه واقع شده، کمک میکنه.
برای من خوندن رمان خیلی چیزها رو درباره شخصیت ها و مسائل مختلف آشنا می کنه.
همواره از خوندن رمان لذت میبرم و گاهی احساس میکنم مثل یکی از شخصیتها در دنیای داستان زندگی میکنم، خیلی خوبه!