توضیحات
نهال در رمان از یادم مبر، دختری ۲۸ ساله است که تنها در خانهای کوچک زندگی میکند و صاحب یک کتابفروشی دنج و دوستداشتنی است. اما گذشتهای که پشت سر گذاشته، هنوز رهایش نکرده و روی آیندهاش سایه انداخته. اختلالی که با آن درگیر است، روی تصمیمهایش تأثیر میگذارد و او را از هر نزدیکی مردد میکند…
نام این اثر: رمان از یادم مبر
نگارنده: ایلار سبحانی
سبک: عاشقانه، خانوادگی، روانشناختی
قسمتی از رمان از یادم مبر
در روشنایی سوزان آفتاب، پاهای لختم را بر روی چمن های نم زده ی باغ گذاشتم. احساس لطیفی که در وجودم گذشت، لبخندی به لبم آورد. صدای مرغ و خروس و اردک های خانه خانجان می آمد. همه غازهایش را فروخته بود، به قول خودش «همین مرغ و خروس ها هم از سرم زیادیست» اعصاب رسیدگی و سر و صدا را نداشت دیگر!
آرام گام برداشتم. دامن پیراهن بلند سفیدم را در دست گرفتم تا مانع قدم زدنم نشود. نسیم بهاری موهای بلندم را نوازش می کرد و هر دسته را به طرفی هدایت می کرد. به زیر درخت بزرگ گردو رسیدم. به شاخه و تنه تنومندش خیره شدم. دستی آرام بر بدنه ای کشیدم. اسم خودم و او را نوازشی کردم.
سالها گذشته بود اما هنوز ردی از او را گاهی میشد در جایی دید. درست مثل درخت گردویی که به ناممان مزینش کرده بودیم. لبخند کمرنگی زدم. دلتنگ شده بودم. دلتنگ آن دوران و بدو بدو هایمان، دادهای خانجان برای به خانه بردنم.