رمان خوان
دانلود رمان
  • نام: رمان بوی موهایت چند
  • ژانر: عاشقانه
  • نویسنده: آذین بانو
  • ویراستار: رمان خوان
  • تعداد صفحات: 1129

توضیحات

(بدون سانسور) دانلود رمان بوی موهایت چند از آذین بانو با فرمت‌های pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم

همه افرادی که بااو نسبت خونی نزدیک داشتند جمع شده بودند خانه شان. صدای همهمه و حرف هایشان تا اتاق خواب هم شنیده می‌شد. دوست داشت می رفت بیرون و تک تک شان را از خانه بیرون می کرد، اما می دانست با حضور پدری که حرف مردم برایش از هر چیزی مهم تر بود چنین اتفاقی غیر ممکن بود. مادرش طبق معمول همیشه اول در را باز کرد سرش را داخل آورد و در نهایت پرسید: اجازه هست بیام تو؟ خنده اش گرفت. سر تکان داد: شما که تا اینجاش رو اومدی بقیه اش رو هم بیا دیگه. نگران دست هایش را به هم قلاب کرد: استرس دارم هرانوش…

خلاصه رمان : بوی موهایت چند

دقیقا سه ماه از آمدنش به خانه ی معین می گذشت..هنوز هم لطف های معین را با غذا درست کردن و سرویس دهی جبران می کرد. روزهایی که سرکار می رفت از شب قبل غذایش را آماده می کرد. نسیم هنوز هم سرسنگین بود. چه با معین چه با هرانوش… هرانوش به تسیم حق می داد. شاید اگر خودش هم جای نسیم بود همین رفتار را می کرد. شب یلدا بود و قرار بود همه خانه ی معین باشند هرانوش از همان صبح مشغول کار کردن بود. مهمان ها هنوز نیامده بودند. معین رفته بود داخل پارکینگ وسایلش را بیاورد. گوشی هرانوش زنگ خورد.

در نهایت تعجب شماره ی پدرش را دید. بعد از سه ماه زنگ زده بود. دلش گرفت. به آنی چشم هایش نم دار شد با همان غم، بغض و صدای گرفته تماس را وصل کرد و رفت داخل اتاق. _سلام بابایی.سکوت پدرش پشت خط به دلهره انداختش بعد از چند ثانیه سکوت جوابش را داد. _سلام. هرانوش تند و بی وقفه پرسید: خوبی بابایی قربونت برم دلم برا صدات. تنگه حورا، هیلا، مامان خوبن؟ پدرش جواب داد: _خوبن همه‌. زنگ زدم بهت بگم در اولین فرصت میام دنبالت. میام میارمت. هرانوش اشک ریخت از شادی ناباور میان گریه و لبخند گفت: قربونت

برم بابا. بیا بیا. فقط اینجا سر کارم. باید اطلاع بدم. پدرش جدی و سرد جواب داد: لازم نیست، میام دنبالت میارمت. خواستگار قراره برات بیاد. هرانوش در سکوت محض داشت فکر می کرد ادامه ی حرف پدرش چه میتواند باشد. پدرش در نهایت بی رحمی ادامه داد: پیمان میخواد بیاد خواستگاریت. هم با من، هم با عمو محمود صحبت کرده پسره خوبیه، جواب ما هم مثبته حالا درسته که یسری مشکلات داشت اما خب… بقیه صحبت های پدرش را نمی شنید گوشی را گذاشت روی تخت خودش هم همانجا دراز کشید. بدنش لمس شده بود. عجیب حس می کرد…

خلاصه کتاب
همه افرادی که بااو نسبت خونی نزدیک داشتند جمع شده بودند خانه شان. صدای همهمه و حرف هایشان تا اتاق خواب هم شنیده می‌شد. دوست داشت می رفت بیرون و تک تک شان را از خانه بیرون می کرد، اما می دانست با حضور پدری که حرف مردم برایش از هر چیزی مهم تر بود چنین اتفاقی غیر ممکن بود. مادرش طبق معمول همیشه اول در را باز کرد سرش را داخل آورد و در نهایت پرسید: اجازه هست بیام تو؟ خنده اش گرفت. سر تکان داد: شما که تا اینجاش رو اومدی بقیه اش رو هم بیا دیگه. نگران دست هایش را به هم قلاب کرد: استرس دارم هرانوش...
خرید کتاب
25,900 تومان
https://romankhaan.ir/?p=13158
لینک کوتاه:
برچسب ها
نظرات
  • بهشاد
    9 آذر -622 | 00:00

    سلام، من می‌خوام یه رمان عاشقانه دانلود کنم، چه جاهایی بهترین رمان‌ها رو ارائه میدن؟

  • امیرا
    9 آذر -622 | 00:00

    منم مثل خیلی از دوستام، زمانای زیادی رو با خوندن رمان میگذرونم.

  • بوسه
    9 آذر -622 | 00:00

    دوستان، من به دنبال یه رمان کمدی هستم، آیا پیشنهادی دارید؟

نام (الزامی)

ایمیل (الزامی)

وبسایت

موضوعات
ورود کاربران

فهرست نویسندگان
شبکه های اجتماعی
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " رمان خوان " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!