رمان خوان
دانلود رمان
  • نام: رمان در آغوش آتش
  • ژانر: عاشقانه
  • نویسنده: هاله بخت یار
  • ویراستار: رمان خوان
  • تعداد صفحات: 345

توضیحات

(بدون سانسور) دانلود رمان در آغوش آتش از هاله بخت یار با فرمت‌های pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم

آتریسا، دختر بی‌گناهیه که همراه مادرش از دست پدر معتادی که قصد فروختنش رو داره فرار می‌کنه اما تصادفی برای مادرش رخ میده و به کما میره و دکتر امیرسام آریا، مردی سی ساله و فوق‌العاده جدی پزشک مادرش میشه. اون رو جواب می‌کنه و به التماس‌های آتریسا برای نجات مادرش بی توجهی می‌کنه اما اتفاقی می‌افته که برای امیرسام گرون تموم می‌شه و عذاب‌ وجدانش باعث می‌شه که به اجبار…

خلاصه رمان : در آغوش آتش

به محض توقف کردن ماشین جلوی بیمارستان، پیاده شدم و تقریبا دویدم داخل پسر جوونی که حکم نگهبان رو داشت، نگاه متعجبی بهم انداخت. به صدا زدنای شایان توجهی نکردم و به قدمام سرعت دادم. قلبم محکم خودشو به قفسه سینه‌م می کوبید. امیرسام… امیرسام عوضی… واژه عوضی تمام مدت تو گوشم اکو می شد. وارد ساختمون بیمارستان شدم و سمت ایستگاه پرستاری دویدم اما با صحنه ای که دیدم در حالی که نفس نفس میزدم سر جام خشکم زد. نگاهم حتى یه لحظه هم از روی اون دختر که از ته دل بالای سر جسم بی جون روی

برانکارد که قرار بود راهی سردخونه بشه ضجه می زد برداشته نمی‌شد. قدمی عقب رفتم. تقصیر من بود؟ آب دهنم رو به سختی قورت دادم مرگ مادر این دختر تقصیر من بود؟ اما … اما این زن زمان زیادی نداشت دیر یا زود این اتفاق می افتاد. ولی… شاید اگه زودتر می اومدم… سرم و به طرفین تکون دادم. من که تنها پزشک این بیمارستان نبودم اما… اما این زن بیمار من بود. نگاه خیس دختر مقابلم بالا اومد و تو نگاهم قفل شد. فاصله مون زیاد بود اما ته چشماش چیزی دیدم که تنم رو لرزوند یه چیزی مثل حس تنفر… مثل نفرت چقدر این نگاه

برام آشنا بود این نگاه رو سال ها پیش تو چشمای خودم ندیده بودم؟ قدمی دیگه عقب رفتم. پرستارا که دیدن آروم شده برانکارد مادرش رو به حرکت در آوردن اما از سر جاش تکون نخورد. نگاهش رو هم از چشمام برنداشت سوپروایزر از بخش خارج شد و با دیدنم، سمتم اومد و در حالی که اشک تو چشماش حلقه زده بود با ناراحتی گفت: – دیر کردین دکتر… حرفش قلبم رو خراشید… عمیق نفسم رو گره زد تو سینه‌م.. سعی می کردم خودم رو آروم کنم چیزی تقصیر من نبود. آره نبود.. دکترای دیگه نتونستن نجاتش بدن اما… شاید من می تونستم… دختر مقابلم…

خلاصه کتاب
آتریسا، دختر بی‌گناهیه که همراه مادرش از دست پدر معتادی که قصد فروختنش رو داره فرار می‌کنه اما تصادفی برای مادرش رخ میده و به کما میره و دکتر امیرسام آریا، مردی سی ساله و فوق‌العاده جدی پزشک مادرش میشه. اون رو جواب می‌کنه و به التماس‌های آتریسا برای نجات مادرش بی توجهی می‌کنه اما اتفاقی می‌افته که برای امیرسام گرون تموم می‌شه و عذاب‌ وجدانش باعث می‌شه که به اجبار...
خرید کتاب
تماس بگیرید
https://romankhaan.ir/?p=11851
لینک کوتاه:
برچسب ها
نظرات
  • آفرین
    9 آذر -622 | 00:00

    معمولاً من برای خوندن رمان مدت زمان زیادی نیاز دارم اما این رمان به خاطر حجم کوچکش، برای من عالی بود!

  • پروان
    9 آذر -622 | 00:00

    آیا رمان‌های صوتی نیز وجود دارند؟

  • حمید
    9 آذر -622 | 00:00

    خوندن این کتاب برای من احساس نوید بخشی شده که چهارچوب کوچک و پایه ضعیف رو با روایت درستی گسترش داده تا اندازه ای که با بقیه داستان‌ها دیده نمی‌شد.

نام (الزامی)

ایمیل (الزامی)

وبسایت

موضوعات
ورود کاربران

فهرست نویسندگان
شبکه های اجتماعی
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " رمان خوان " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!