رمان خوان
دانلود رمان
  • نام: رمان فریاد بی صدای لیلی
  • ژانر: عاشقانه، هیجانی
  • نویسنده: عسل طاهری و فاطمه دلیریان
  • ویراستار: رمان خوان
  • تعداد صفحات: 200

توضیحات

(بدون سانسور) دانلود رمان فریاد بی صدای لیلی از عسل طاهری و فاطمه دلیریان با فرمت‌های pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم

داستان راجب دختری به نام لیلی که توسط پدرش توی یک قمار به مردی که 14سال از خودش بزرگ تره فروخته میشه. مرد یک برادر روانی داره. هر شب توی زیر زمین عمارت صدای جیغ های دخترایی بلند میشه که از درد فریاد می کشند!! اخه توی زیر زمین چه خبره؟

خلاصه رمان : فریاد بی صدای لیلی

بعد از یک دوش حسابی از حموم بیرون اومدم و لباسا رو پوشیدم و موهام شونه کردم و یک دستمال سر سفید دور موهام بستم. توی آیینه لبخندی به خودم زدم. رنگ یاسی حسابی به پوست سفیدم و چشمای آبیم میومد. روی تخت ولو شدم و سعی کردم یک چرت بخوابم. پتو روی سرم کشیدم. طولی نکشید که چشمام گرم شد و خوابم برد. ویـــــــــــژ ویــــــــــــــژ ویـــــــــــــژ با صدای آژیر بلندی چشمام باز کردم. چند لحظه طول کشید تا به یاد بیارم کجام و در چه حالی هستم. با دیدن چراغ قرمز بالای در فهمیدم یکی می خواد بیاد توی اتاقم. سریع گوشی از روی عسلی کنار تخت برداشتم و

توی اد لیست مخاطبا دنبال شماره مایکل گشتم. وقتی اسمش پیدا کردم سریع دکمه وصل تماس فشار دادم. بعد از چندتا بوق صداش توی گوشی پیچید. _الوووو لیلی چیزی شده؟؟ در با صدای مهیبی شکست. با دیدن جیمز می خواستم بزنم زیر گریه. مایکل: الوووو لیلی باتوام. همین طور که گونه هام داشت خیس میشد گفتم: کمکم کن مایکل. جیمز به سمتم اومد و گوشی از دستم گرفت و کوبوند توی دیوار. جیمز: پس خواهر لیلا تویی. از ترس تکیه داده بودم به پشتی تخت و با دستام پتو فشار می دادم. جیمز پتو از توی دستام بیرون کشید و پرت کرد گوشه ی تخت. حتی نمی تونستم یک

کلمه حرف بزنم. جیمز دستم گرفت و کشید سمت خودش. این عملش باعث شد که پرت بشم توی حصارش، محکم دستاش دور کمرم حلقه کرد و فشار داد. جیمز: جیغ بزنننننن. _ولـــ…م… کــ…ن جیـــم….ز.. جیمز: تازه به چنگ آوردمت اون وقت می خوای ولت کنم! _جیمز ولش کن مایکل اومد، زود باش توی حیاط عمارت من سعی میکنم سرگرمش کنم. این حرفو یک زنی گفت که به زبان لاتین صحبت می کرد. خوشبختانه می تونستم حرفاش ترجمه کنم. صداش برام خیلی آشنا بود. سرم به سمت چهارچوب در چرخوندم. اما فقط رد شدن یک سایه رو دیدم. جیمز اخم غلیظی کرد و گفت: امشب که نشد خانوم کوچولو ولی…

خلاصه کتاب
داستان راجب دختری به نام لیلی که توسط پدرش توی یک قمار به مردی که 14سال از خودش بزرگ تره فروخته میشه. مرد یک برادر روانی داره. هر شب توی زیر زمین عمارت صدای جیغ های دخترایی بلند میشه که از درد فریاد می کشند!! اخه توی زیر زمین چه خبره؟
https://romankhaan.ir/?p=11357
لینک کوتاه:
برچسب ها
نظرات
  • بهناز
    9 آذر -622 | 00:00

    بله، من به دنبال رمانی هستم که داستانش در دوره تاریخی واقعی اتفاق بیفتد، پیشنهادی دارید؟

  • پروان
    9 آذر -622 | 00:00

    سلام، آیا رمان‌هایی نیز برای خواندن روی تلفن همراه وجود دارند؟

  • پریچهره
    9 آذر -622 | 00:00

    برای شناخت بهتر شخصیت‌های اطرافم خوندن رمان خیلی مفید بوده.

نام (الزامی)

ایمیل (الزامی)

وبسایت

موضوعات
ورود کاربران

فهرست نویسندگان
شبکه های اجتماعی
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " رمان خوان " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!